پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

اثری دلنشین از بانوی هنرمند آرزو رمضانی

به جهانم عجیب خوشبینم گاهی لبخند می زنم با عشق گاهی خوابای خوب می بینم وقتی برگ از درخت می افته من هنوزم به گریه می افتم اگه این زندگی اجازه می داد همه ی قصه هامو می گفتم! من به آینده مطمئن هستم آخرِ داستانِ ما خوبه می رسونم تو رو به آرامش بی خیال دلم که آشوبه! روی پاهام هنوز ایستادم خنده هام از نفس نیفتاده کی مثل من با بغض سر کرده؟ کی مثل من با عشق دل داده؟ زنده بودن رو دوست باید داشت زندگی فرصت رهایی ماست از گذشته تا زوده دست بکش آرزومون رسیدن...
قلم شما

نوشته ای دلنشین از بانو مهری علی عسگری(بانو)

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش این آتش بر جا شده را، روح و روان باش هر چند هزاران گله از فاصله دارم بر سفره ی دل جرعه ی آب و غم نان باش ما هر چه کشیدیم ز رخسار عیان است بر یوسف افتاده به چاهت نگران باش از نیل بگیر صندوق غلتان و رها را چون مام نبی، از پی معشوق دوان باش از باده ی مستان دو سه جامی اگرت هست بر ساغر ما ریز و زلیخای جهان باش.   مهری علی عسگری(بانو)   ❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
قلم شما

اثری دلنشین از بانو زهرا محمدی

ای چشم سیاهت چون آهوی تماشایی ای ناز نگاهت شد سرمنشا زیبایی   تو برگ گلم هستی، من شبنمی از اشکم با صورت ماهت چون خورشید اهورایی     با خواب وخیال تو، در خلسه ی خاموشی رویا زده ام هر شب تا صبح که می آیی   در ساحلی از دریا با موج سکوت شب من باشم واین عشق و اشعار شکوفایی   تا کشف کنم جان را، اسرار درونم را ای لولو و ای مرجان در باطن دریایی   آرامش محضی تو در خلوت تنهایی در مانده ام ای یارا ، ای نفس مسیحایی   دنیا و جهانم...
قلم شما

نوشته ای دلنشین از بانوی هنرمند مهاجر

[ ] نیستی جز من خدایا نیستم جز تو کسی پس چرا ترس از جهنم پس چرا دلواپسی تازه فهمیدم تو هستی ذره های هستِ من ظلم اگر شد بر خودم شد از ضمیرِ پستِ من کاعناتی،ممکناتی،ابتدا و انتها آب و خاک و باد و آتش در تو میدارد بقا تو نه بالایی نه پایینی جهان درجسم توست کهکشانها ذره ذره پاره ای از اسم توست تو تولد تو مولد تو منی من ذره ات گلّه ای از عنصرانی و منم چون برّه ات از تو توصیفات دیدم در تمام زندگی کور و کر گشتم، به دست من، عصای بندگی...
قلم شما

چند اثر زیبا از بانوی هنرمند فرزانه جعفری

یک شبی ناخوانده مهمانم شدی نه که مهمان، صاحب جانم شدی در کنار ماه‌ گفتی با من از عشقی نهان آسمان خندید یارا، ماه تابانم شدی فرزانه جعفری         اولین برگ پاییزی که رنگ باخت، زرد شد، سرخ شدو نارنجی اولین باران پاییزی که از ابرهای گرفته، حوالی برگ ریزان، باریدن گرفت قفل دلم را باز کن با کلامی زیبا ... با من قدم بزن در کوچه‌های نمناک.. بر روی برگهای رنگارنگ درختان چنار و هوای ترش و شیرین که طعمِ عاشقی دارد و عِطر تو را برای من ... با من قدم بزن ... ❤️  ...
قلم شما

آثاری زیبا و دلنشین از بانوی هنرمند مهدیه برزو

خسته آمد تا ترک بردارد از غم سینه ام خوب میدانست صبورم خالی از هر کینه ام بی خبر می آمد و دلتنگِ حرفی تازه بود سال ها میشد که من هم صحبت آئینه ام در نگاهش بی پناهی شرم میکرد از حضور تکیه گاهِ محکمم شد زخم ها وُ پینه ام با غرورش رفته بود و پر گناه بر گشته بود آرزو کردم نباشد عادت دیرینه ام جای بخشیدن فراموشم شد و آسوده ام بهتر از آنست ترک بردارد از غم سینه ام!! ❤️ چمدان بستی و رد میشدی از پنجره ام سالها آهِ تو تاول زده در حنجره...
قلم شما

اثری از حدیثه محمدی را با هم بخوانیم

من تعلق دارم به فراموشی... در میان نفوذ نفس های غم به پنجره ای که پرده هایش را با خشم دریده ایم مقاومتی ندارم! اینبار میخواهم آبی راکد در گودالی عمیق باشم. همیشه ک نمیشود قاصدکی در دست باد شد؛ گاهی باید تجربه ی تلخ شدن را داشته باشی تا بدانی نشدن ها و نبودن ها از زندگی ات سهمی ناچیز را خواستارند! حدیثه محمدی ❤️   روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir  
قلم شما

یک نوشته از بانوی هنرمند فهیمه جهانی

‍ بهار نارنج     دست خودم نیست فکر کردن به تو شبیه لالایی میماند... بیخیالم می کند از هر رنجی و غمی فکر کردن به تو شبیه بازی کردن توی کوچه در سن پنج سالگی من است   همانقدر دلچسب و شادی آور همانقدرخلاقانه به همان روشنی به همان زیبایی کاش برای همیشه بمانی لاعقل اگر برای من نمیشوی مال دیگری هم نباش بگذار بدون ترس به تو فکرکنم (ای بهارنارنج من)     فهیمه جهانی   ❤️   روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir
قلم شما

اثری دلنشین از بانوی هنرمند الهه کاسب زاده

مدت زیادی از آن روزها گذشته است و من هنوز به عشق فکر می کنم به تو فکر می کنم به خیابانی که ریشه اش به باغ انار می رسید و به آسمانی که به رنگ چشمان تو باز می شد به رودی که شاهد بوسه هامان بود و ستاره ای که در خنده ما فرو می رفت به انگشتانت فکر می کنم وقتی موهایم را از پشت می بافتند تا عشق در رگ های من موج بزند نماندی با من تا شب، موسیقی بی کلام ما باشد نماندی با من تا چیزی بیشتر از عشق درون من شعر شود...
قلم شما

باید و نباید های نمایشنامه ” مرغ دریایی ” به قلم سحر رستمیان

باید و نباید های نمایشنامه " مرغ دریایی " به قلم سحر رستمیان     باید و نباید های یکی از شاهکار های لطیف آنتوان چخوف نویسنده و نمایشنامه نویس روس در یاداشتی به قلم سحر رستمیان بازیگر هنرهای نمایشی - این یاداشت باهدف معرفی نمایشنامه نامبرده برای نوآموزان این رشته هنری و دوستداران تئاتر نوشته شده است       رستمیان: به‌قول‌معروف شما انگشت روی نقطه حساس گذاشته‌اید. کم‌کم دارم دچار هیجان می‌شوم، حتی کمی هم ناراحت شده‌ام. ولی بگذارید ادامه بدهیم؛ از زندگی عالی و درخشان من صحبت کنیم.... این شروعی بر مرغ دریایی آنتوان چخوف است.  ...