پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

نوشته ای دلنشین از بانو مهری علی عسگری(بانو)

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش این آتش بر جا شده را، روح و روان باش هر چند هزاران گله از فاصله دارم بر سفره ی دل جرعه ی آب و غم نان باش ما هر چه کشیدیم ز رخسار عیان است بر یوسف افتاده به چاهت نگران باش از نیل بگیر صندوق غلتان و رها را چون مام نبی، از پی معشوق دوان باش از باده ی مستان دو سه جامی اگرت هست بر ساغر ما ریز و زلیخای جهان باش.   مهری علی عسگری(بانو)   ❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
قلم شما

اثری دلنشین از بانو زهرا محمدی

ای چشم سیاهت چون آهوی تماشایی ای ناز نگاهت شد سرمنشا زیبایی   تو برگ گلم هستی، من شبنمی از اشکم با صورت ماهت چون خورشید اهورایی     با خواب وخیال تو، در خلسه ی خاموشی رویا زده ام هر شب تا صبح که می آیی   در ساحلی از دریا با موج سکوت شب من باشم واین عشق و اشعار شکوفایی   تا کشف کنم جان را، اسرار درونم را ای لولو و ای مرجان در باطن دریایی   آرامش محضی تو در خلوت تنهایی در مانده ام ای یارا ، ای نفس مسیحایی   دنیا و جهانم...
قلم شما

نوشته ای دلنشین از بانوی هنرمند مهاجر

[ ] نیستی جز من خدایا نیستم جز تو کسی پس چرا ترس از جهنم پس چرا دلواپسی تازه فهمیدم تو هستی ذره های هستِ من ظلم اگر شد بر خودم شد از ضمیرِ پستِ من کاعناتی،ممکناتی،ابتدا و انتها آب و خاک و باد و آتش در تو میدارد بقا تو نه بالایی نه پایینی جهان درجسم توست کهکشانها ذره ذره پاره ای از اسم توست تو تولد تو مولد تو منی من ذره ات گلّه ای از عنصرانی و منم چون برّه ات از تو توصیفات دیدم در تمام زندگی کور و کر گشتم، به دست من، عصای بندگی...
قلم شما

چند اثر زیبا از بانوی هنرمند فرزانه جعفری

یک شبی ناخوانده مهمانم شدی نه که مهمان، صاحب جانم شدی در کنار ماه‌ گفتی با من از عشقی نهان آسمان خندید یارا، ماه تابانم شدی فرزانه جعفری         اولین برگ پاییزی که رنگ باخت، زرد شد، سرخ شدو نارنجی اولین باران پاییزی که از ابرهای گرفته، حوالی برگ ریزان، باریدن گرفت قفل دلم را باز کن با کلامی زیبا ... با من قدم بزن در کوچه‌های نمناک.. بر روی برگهای رنگارنگ درختان چنار و هوای ترش و شیرین که طعمِ عاشقی دارد و عِطر تو را برای من ... با من قدم بزن ... ❤️  ...
قلم شما

آثاری زیبا و دلنشین از بانوی هنرمند مهدیه برزو

خسته آمد تا ترک بردارد از غم سینه ام خوب میدانست صبورم خالی از هر کینه ام بی خبر می آمد و دلتنگِ حرفی تازه بود سال ها میشد که من هم صحبت آئینه ام در نگاهش بی پناهی شرم میکرد از حضور تکیه گاهِ محکمم شد زخم ها وُ پینه ام با غرورش رفته بود و پر گناه بر گشته بود آرزو کردم نباشد عادت دیرینه ام جای بخشیدن فراموشم شد و آسوده ام بهتر از آنست ترک بردارد از غم سینه ام!! ❤️ چمدان بستی و رد میشدی از پنجره ام سالها آهِ تو تاول زده در حنجره...
قلم شما

اثری از حدیثه محمدی را با هم بخوانیم

من تعلق دارم به فراموشی... در میان نفوذ نفس های غم به پنجره ای که پرده هایش را با خشم دریده ایم مقاومتی ندارم! اینبار میخواهم آبی راکد در گودالی عمیق باشم. همیشه ک نمیشود قاصدکی در دست باد شد؛ گاهی باید تجربه ی تلخ شدن را داشته باشی تا بدانی نشدن ها و نبودن ها از زندگی ات سهمی ناچیز را خواستارند! حدیثه محمدی ❤️   روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir  
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند اعظم اسماعیلی_انتشارات حوزه مشق

بیا درگیر دنیای خودت باش رها در ذهن پویای خودت باش در این آشفته بازار تباهی تو آبِ شورِ دریای خودت باش به این اندیشه کن فردا کجایی؟ کنار لحظه رویای خودت باش جهان از یادها خالی نگردد تو پس تندیس زیبای خودت باش صدایی جز ندای یار خوش نیست طنین ساز و غوغای خودت باش در این اوضاع هرز پیچک و باد درختِ پیر و افرای خودت باش جهان لبریز از این ما و من هاست رها در خویش و جویای خودت باش تمام این حکایت‌ها زبانی‌ست سکوت ناب و گویایی خودت باش جهان بی عشق تاریکی محض‌ست چراغ...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند مارال سیف نژاد_انتشارات حوزه مشق

"عشقِ مدام" ای عشقِ مدام مرا با تو رازی در میان است گاهی مرا صدا کن تا در پیِ عشقت، بیابان های گرم را بگردم گاهی قلبم را بخوان تا چَشمهایم را به آغوشت وآغوشت را به آرامشِ ماه گره بزنم ای عشقِ مدام من عاشقانه هایم را،به زبانِ شعر میسرایم و همچون قوهای سرخ رود برایت آواز میخوانم دعوتم کن به خلوتی عاشقانه به خیالی سرشار از ترانه آنجا که جز نفس صدایی پر نمیزند و سکوت شِیهه میکشد مارال سیف نژاد 💎💎💎 چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و... با شرایط ویژه و تبدیل پایان...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند سحر فهامی_انتشارات حوزه مشق

چون بهاری بار بسته از کویر کوله بار عاشقی را کند و برد رفت و حتی خود نمیدانست که قلب من را بر سیاهی ها سپرد باورش سخت است اما مادرم رفت و این ویرانه را تنها گذاشت با قدمهای ضعیف و خسته اش روی برگ زرد قلبم پا گذاشت من همان باغم که در مشت کویر هر درختش گوشه ای جان داده است در خیال خشک و خاموشم هنوز یاد سبز مادرم جا مانده است من همان باغ غم انگیزم در او شاخه ای یارای خندیدن نداشت آنقدر لب تشنه و دل خسته بود با تبر یارای جنگیدن نداشت...
قلم شما

نوشته ای از خانم محمدی مدیر داخلی انتشارات حوزه مشق

جهان امروز ما تا دلت بخواهد پر است از مهندس و دکترهای بی‌سواد از دانشگاه رفته‌های بی‌سواد روشنفکران بی‌سواد ، مدعیان بی‌سواد . هنوز با خودش در رنج و جنگ است اما ادعای درمان رنج جهان دارد با فرزندش قهر است اما نسخه تربیت نسل می‌پیچد خودش در رعایت حق الناس بی تعهد است اما درس حقوق خوانده و در امر وکالت و حقوق است خودش از اختلال رفتاری ، تنش با همسر و فقدان آرامش در زندگی در رنج است اما برای دیگران نسخه روانشناسی و زوج درمانی می پیچد در قامت یک طبیب شعار انسان دوستی و خدمت...