قلم شما

نوشته ای از بانوی هنرمند فاطمه رشیدی _انتشارات حوزه مشق

جزر و مد را باور ندارم ساحل را دید، کله اش پیدا شد آب در تلاطم دلتنگی آهن ربا را باور ندارم! ساحل، دل رباست جزر و مد شوخیست پای دلتنگی به میان است عقل را نمی شناسم، عشق ظهور کرده بارانم برای ساحل، در افق ها کبوتر شده بی صبرانه بال بال می‌زند جزر و مد کی می‌آید؟ خورشید نیز فانوس را برد ماه دیوار کوب را روشن کرده جزر و مد نمی آید؟ ساحل خمار نشسته گسل نیز، پیراهن حسادت پوشانده تا ساحل را پله پله، از دریا جدا کند مژهه‌ی دریا، شب هنگام بر ساحل نواخته شد...
قلم شما

آثاری از بانوی هنرمند دنیا اسعدی _انتشارات حوزه مشق

سحر رسید و شب بی ستاره جان می‌داد شبیه روز گذشته دوباره جان می‌داد سحر رسید و جهان مبتلا به ظلمت بود زمان میان خلاء، بی شماره جان می‌داد نشست روی زمین، آفتابِ دل مرده شبیه یک شبح تکه پاره جان می‌داد و داغ می‌شد و آن را به سایه‌ها می‌زد به سایه‌های خم و بد قواره جان می‌داد چه روزهایِ شبی را به چشم می‌دیدیم [جهان درون خودش بی اشاره جان می‌داد] نفس نبود و کسی در هجومِ تاریکی: میان یک غزل نیمه کاره ... ❤️ روزی که تنها، با خودش، سمت سفر می‌رفت انگار روح از جسم شهر...
قلم شما

جدیدترین نوشته های بانوی هنرمند صدیقه رفیعی منتشر شد

به سخره گرفته سرم را با جیر جیرِ کوفتی اش دری که -حال به هم زن- بر یک پاشنه می چرخد ترک خورده دیوار بخت برگشته ساعت گیر کرده توی گلویش تن داده به ماندن دل بسته به دیوار دل بسته ام به جیر جیرِ کوفتیِ در به بویِ نا به بختِ گَندَم به اقبالِ بی شرف یکدنده به خودِ لجوجِ خیره سرم بیچاره میخ دربانِ عاجزانه هاست بهانه ی دل بستنم به کهنه ها من بندِ من است اسیرم پای بندِ اسارتِ ناتوانی بهانه بهانه بهانه چه گردن گیری ست میخِ بند به ساعت     ❤️ جمعه ها...
قلم شما

آثاری دلنشین از بانوی هنرمند زهره برآهویی

کسی که به یادت اگر بی قرار می ماند و یا برای تو در انتظار می ماند چه جای بهت و شگفتی که فصل یخبندان همیشه چشم براه بهار می ماند زبان چشم مرا واژه ها نمیدانند منی که چشمم چون ابشار می ماند چقدر پنجره تنهاست بین ادمها همیشه منتظر دست یار می ماند در اولین شب پرواز ، بی کسی چون من به ذهن خاطره ها یادگار می ماند و تا زمان ورودت به باغ احساسم نگاه کوچه به در بی قرار می ماند نگاه های من و چشم یک ستاره دور کنار پنجره شب زنده دار می...
قلم شما

آثاری زیبا از بانوی هنرمند لیلا مطلبی

به مژگان سیه چشمان تو دوست به سایه ای ز عشق ، دل خیمه ای داشت   به پرده ای ، ز اسرار درونت دلم محرم نشد ، حرف تو را کاشت   شد آن دست ز عشق هزار دستان ز وصل دل به قطعی،تیشه ای داشت   به شور دل ، ز آن عشق بازیها ز تنهایی به رویا دست برداشت   چو پروانه،ز بال،سوخته شد دل که شمع روشنیش،از گل برداشت   دل را،چو عشق دید،با اینهمه مهر عقب گردی بکردو دست برداشت   بگفت عشق،گر که لیلایی به مجنون به مهرت،بیش مجنون بایدی داشت   نوای عشق،مسرت...
قلم شما

آثاری خواندنی از بانوی هنرمند الهام شیرازی

‍ ‍ ‍ حرف از سینه ی من میل رهایی دارد صحبت از راز دلم خوف و رجایی دارد   به سلامی و علیکی دلم افتاد به دام سرخوش آن دوست که در دام تو جایی دارد   من که از زخم زبانت جگرم سوخت ولی مگر از ساقه ی گل، خار جدایی دارد؟   دکترم غافل از احوال دلم نسخه نوشت دو سه قرص و دو سه شربت ،چه شفایی دارد؟   من که آگاه ترم،از همه بر حال خودم هر چه درد است فقط با تو دوایی دارد   گفته بودی که خریدار ندارد دل من عشق در...
قلم شما

اثری دلنشین از بانوی هنرمند آرزو رمضانی

به جهانم عجیب خوشبینم گاهی لبخند می زنم با عشق گاهی خوابای خوب می بینم وقتی برگ از درخت می افته من هنوزم به گریه می افتم اگه این زندگی اجازه می داد همه ی قصه هامو می گفتم! من به آینده مطمئن هستم آخرِ داستانِ ما خوبه می رسونم تو رو به آرامش بی خیال دلم که آشوبه! روی پاهام هنوز ایستادم خنده هام از نفس نیفتاده کی مثل من با بغض سر کرده؟ کی مثل من با عشق دل داده؟ زنده بودن رو دوست باید داشت زندگی فرصت رهایی ماست از گذشته تا زوده دست بکش آرزومون رسیدن...
قلم شما

آثاری از بانوی هنرمند فاطمه مهری_انتشارات حوزه مشق

  شهادت می دهد بی قراری را نیمکت خالی قرارهای خیالی ام 🌹 هنوزم تو غمی بر استخوانم همانقد مرهمی بر زخم جانم شدند قاتل قلبم آن دوچشمم الهی کس نبیند این چنین غم شکایت پیش هر قاضی که بردم به حکم کور چشمی، چوب خوردم دردا که امید درمانت نیست 🌹 تورامانند جانم دوست دارم تورا چون سوی چشمم دوست دارم تورا مانند آن حرف نگفته درون بغض وآهم دوست دارم تورا مانند آن ابر بهاری که بغضش ماند ودر آخر نبارید تورا چون سایه سار بید مجنون همان وقتی که مجنون را نفهمید تورامن می پرستم،دوست دارم،دوست دارم...
قلم شما

نوشته ای دلنشین از بانو مهری علی عسگری(بانو)

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش این آتش بر جا شده را، روح و روان باش هر چند هزاران گله از فاصله دارم بر سفره ی دل جرعه ی آب و غم نان باش ما هر چه کشیدیم ز رخسار عیان است بر یوسف افتاده به چاهت نگران باش از نیل بگیر صندوق غلتان و رها را چون مام نبی، از پی معشوق دوان باش از باده ی مستان دو سه جامی اگرت هست بر ساغر ما ریز و زلیخای جهان باش.   مهری علی عسگری(بانو)   ❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir
قلم شما

اثری دلنشین از بانو زهرا محمدی

ای چشم سیاهت چون آهوی تماشایی ای ناز نگاهت شد سرمنشا زیبایی   تو برگ گلم هستی، من شبنمی از اشکم با صورت ماهت چون خورشید اهورایی     با خواب وخیال تو، در خلسه ی خاموشی رویا زده ام هر شب تا صبح که می آیی   در ساحلی از دریا با موج سکوت شب من باشم واین عشق و اشعار شکوفایی   تا کشف کنم جان را، اسرار درونم را ای لولو و ای مرجان در باطن دریایی   آرامش محضی تو در خلوت تنهایی در مانده ام ای یارا ، ای نفس مسیحایی   دنیا و جهانم...