پایتخت شعر ایران

خوابت را دیده ام بانو زیبا شده بودی چون همیشه نه بیشتر دلچسب تر جذابتر دستانت به آسمان میرسید نگاهت خورشید را خاموش کرده بود آنگاه در تاریکی مطلق تو همچنان زیبا بودی چون همیشه نه بیشتر دلچسب تر جذاب تر اجازه هست دوباره خواب ببینم دوباره تو بیایی حتی اگر نخندی حتی اگر نمانی حتی اگر دکمه پیرهنم را ندوزی حتی اگر یک استکان چای برایم نریزی اگر از من خسته شوی حتی اگر از باران سخت این روز ها فرار کنی اجازه هست بانو ؟ اجازه هست بگریم ؟ اجازه هست به همراه اشک باریدن دوباره با تو...

یه گُلِ پژمرده حالم خشکیده ام در زندگانی زخمیم از همه عالم خسته ام از این جوانی نه مِی و نه مِی گُسارَم نه یه ساقی نه یه جامی نه بهشتم نه قناری نه یه آسمون آبی من تو این جهنم غم می سوزم از این تباهی من کویر بی نشونم تو ازش خبر نداری فرزانه سیدی پور             ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و...

کاش می فهمیدی حالا که نیستی با من چه کرده است نبودنت آسمانم که ابریست شب هایم  بی ستاره افتاده کنج تنهایی صبحگاهم در پرتو ناامیدی دامن گسترانیده من ناهار را با مشتی اندوه در کنار قناری های زرد قفس صرف می کنم.. کجایی؟ این ندانستن  مرا  در نا کجا آباد گم کرده است به بالین احساسم بیا اندکی بنشین شادی برایم هدیه بیاور عشق را بر لب های سرخ انتظارم بپاشان. سربه زانو گذاشته ام را بردار غصه هایم را به آغوش بکش باید تو را سیر در آغوش باشم. برایم شعر بخوان فروغ نخواندی ،نخواندی اما واژه از...

محرم است! باز هم چشمانم پر از اشک؛ گاهی از شادی گاهی‌ از درد؛ و بر لبم لبخند؛ گاهی شیرین گاهی تلخ. چرا که بزرگ‌ترین رویاهایم در این ماه و در این ایام به حقیقت پیوست و معجزه را رقم زد... من در توهمی از اسرار تلخ زندگی و در سرم خواستار رویاهای شیرینی که ناباورانه در این ماه به حقیقتی شیرین تبدیل می شد! اشک شوقم، اجابت نیازم از طرف صاحبان و بزرگان و اطفال این ماه است؛ و دلیل لبخندم لیاقت سبز کردن نذر و نیاز. « ما رأيتُ الا جميلاً » که حضرت زينب (سلام الله عليها) حيدر...

شب با خودم گفتم که دبگر دوستت نخواهم داشت اما صبح اولین کاری که کردم این بود.... دوباره عاشقت شدم نازیلا نجابتی         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب   همین الان به کارشناسان حوزه...

شب که میشود، ماه بالا می آید… بار دگر شعرها متولد می شوند … شعرهایم نسخه ی قلبم را می پیچند.. خطوط برای علاج دقایقم .. برای مرمت قلبم به سراغم می آیند.. ثانیه ها به بار می نشینند و عقربه ها شکوفه میدهند .. تیک تیک ساعت دیواری به ضربان عمرم اضافه می کند … گنجشککان ، ضربان صبح را می نوازند .. سپیده آمده ست .. آسمان عشق را می تاباند و تراوش های شب می آرمند … مهتاب در آغوش خویش می خوابد و صبح آغوش باز می کند… بار دگر شعرها متولد می شوند..   شادی...

────﷽‌  مٖؒــوٖؒلٖؒاٖؒ حٖؒسٖؒــیٖؒنٖؒ (عٖؒ)  ﷽‌────── در عــزایـت گر نگـریـَد چشم من ، کــورش کنم دیده را در دست گیرم قطعه چون مورش کنم از دو عالم هر دمادم نام زیبای تو را مـی شـنوم بر لبان من اگر نامت نباشد؛ لال و منفورش کنم دل چو خواهد بی تو و یادت تپد ، در سینه ام در دل صحرا برم ؛ چون مرده در گــورش  کنم جان مـن از عــشق تو اینگونه در تن زنده است کاش می شد از غمت، خاموش و مقهورش کنم دل به هجران می کـشـم ؛ تا کــربلایت می برم جامه ی تن می درم،...

آسمان ریسمانش را که بافت ما از رج زندگی افتادیم بسان ذرات معلق در هوا که دستی به هر سو می کشاندش #پدرام_صیاد (سکوت)       💎💎💎💎   می سرایمت چون ابری گذرا و چه ستودنی است بارش بهاریت بر کویر نبودن دستها چشم براه دعای عبورت پاها عاجز از وداع تلخت عروجی از عرش به فرش مرگ خاطرات نزدیک است و سایه ای شوم وجودم را قدم می زند به کجای این بلاتکلیفی محض تعلق داری ساعت صفر دلتنگی ترسان و لرزان به پایان نزدیک شده روایت جیک جیک گنجشکان با تکراری مفلوج صبح را صدا می زند...

"غریبه" نشسته كنار قبر تو جايی‌دور ازمدار آدمها شکسته حصار احساسش دخترکی تنها آسمان رام شب آرام آرام در راه است اینجا بوی گلاب می دهد باور انسان ها چادرش را روی صورتش کشیده نمی دانم می لرزد از ترس یا از سرما جنبش شور حیات در رگهایش انگار مرده زمزمه می کنم من‌ازلبخندهایی‌که‌نمیزنی‌میترسم غریبه ی تنها اخر این کوچه بن بست است دیر می شود پاشو نمی شنود شاید او هم روحی است محو تماشا دکترمریم نقدی   🌺🌺🌺   "شعر بی نقطه" ماهی رود سرد سردرگم رگم در حرم دل گاه گاهی حال و هوای گرما و حصر...

خسته ام خواب مرا خواهد کشت زلف پر تاب مرا خواهد کشت قلب آشفته ی بی احساسم سیل مرداب مرا خواهد کشت خاطراتت همگی سحر و‌جنون یک شب اندر پی مهتاب مراخواهد کشت یادم آمد که نگاهم چه تمنایی داشت غم این خاطر بی تاب مرا خواهد کشت گفته بودی نفسم بر نفست انکار است گفته بودم این غم ناب مرا خواهد کشت یادم آمد که تو رفتی و جنون بر پا شد یادت آید ،گفته بودم، عشق کمیاب مرا خواهد کشت سمیه نقدی   🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺   فغان از دل من و احساس شرم و آخرین دیدار فغان از دل...