اثری از غفور ابراهیمی از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
زخم های بیشتری بزنید هراسی نیست من راه رفتن افتادن و ایستادن دوباره را بر این خاک آموخته ام نخستین زخم هایم را بر این خاک تجربه کرده ام خونِ دست هایم را با این خاک بند آورده ام. و وطنم مادر من است زیباترین عطرها و صبح ها را در آغوشش یافته ام زن های وطنم خواهرانِ من اند مردان برادران من و کودکان نور خدا هستند که بر خاک و آب وطنم می تابد. زخم های بیشتری بزنید خون من شعله های آتش است که شما را می سوزاند به حقارت شما خواهم خندید به سردرگمی شما خواهم...