داستانی از بانوی هنرمند هدیه بهروز از هنرمندان انتشارات حوزه مشق
"حقِّ حرم" بازم کوله م رو بستم. امسال دیگه باید راهی می شدم. به قاب عکس کوچک روی میز اتاقم، که تصویر زیبایی از بین الحرمین بود، خیره شدم. ناخودآگاه نگاهم بارونی شد.. ۳ سال بود که آرزوی نفس کشیدنِ عِطر بین الحرمین رو داشتم.. چندین سال بود که حسرتِ دوییدن و نرسیدن به حرم، بند بندِ وجودمو می خورد.. ولی چه کنم که نامه ی وصالم به دستِ ارباب، بدون امضا می مونْد. پارسال همین موقع ها بود.. نزدیکای اربعین.. مثل امسال کوله م رو بستم و حتی از دوست و آشنا هم خداحافظی کردم.. یک روز مونده...