پایتخت شعر ایران

انتشارات حوزه مشق: پلی برای شکوفایی استعدادهای ادبی شما در سراسر ایران در دنیای شگفت‌انگیز کتاب‌ها و ادبیات، آنچه که یک نویسنده را از دیگران متمایز می‌کند، نه‌تنها قدرت قلم او، بلکه ناشری است که بتواند ایده‌های ناب او را به بهترین شکل ممکن به جهان معرفی کند. انتشارات حوزه مشق، با افتخار، مرجعی بی‌رقیب برای نویسندگان، پژوهشگران و هنرمندان در سراسر کشور است. از پیغمبر رباط کریم تا احمدآباد مستوفی، از پرندک تا نسیم‌شهر، این انتشارات مقصد نهایی همه کسانی است که می‌خواهند صدای قلمشان در گستره ایران و فراتر از آن شنیده شود. --- چرا حوزه مشق، انتخاب...

انتشارات حوزه مشق: مرجع بی‌رقیب برای نشر آثار شما وقتی نام انتشارات به میان می‌آید، باید جایی باشد که بتواند خلاقیت، دقت، و کیفیت را در کنار هم عرضه کند. انتشارات حوزه مشق با افتخار اعلام می‌کند که مقصد نهایی همه نویسندگان، پژوهشگران، و هنرمندان ایرانی است. اگر شما نیز در پی ناشری هستید که فراتر از صرفاً چاپ و نشر عمل کند و به عنوان یک شریک واقعی در مسیر موفقیت شما همراه باشد، ما انتخاب اول و آخر شما خواهیم بود. چرا انتشارات حوزه مشق؟ در دنیای نشر، رقابت برای ارائه بهترین خدمات بسیار شدید است، اما انتشارات...

به چشمای تو چش میدوزمو حالم عوض میشه نباشی غم توی قلبم می‌یاد و میزنه ريشه یه نقاشی توو چشماته که میتونه ازین مجنون بسازه مرد دیونه عزیزم غیر تو درد منو هیچکی نمیدونه چقد پاییز رو شالت قشنگ و ناز و جذابه چه رنگایی چه برگایی چقد احساس اون نابه قبول کن بی تو من دنیایی از دردم قبول کن بی چشات دنیای من سرده نگاه کن تکیه گات بی تو پر از درده قبول کن بی نگاهت ماه من مرده تو میدونی دوستدارم تو میدونی که دیونم نخواه عاقل بشم عشقم نمیتونم نمیتونم چقد پاییز رو شالت قشنگ...

نامه ای به بهترین کسم اولش می خواستم آنقدر ادبی بنویسم که تمام علم بدیع حتی از متن من هم کمتر شود ولی نمی شود برای بهترین کست،از دلت حرف نزنی و تنها با آرایش و ظاهرسازی،دلش را بدست بیاوری. باید ساده و روان باشی تا بتواند بفهمد که تو کیستی. باید درک کند دوستش داری؛نه برای یک روز یا یک سال. باید بداند آنقدر ساده ای که می تواند دوست داشتن را از تو بخواند. می خواهم بگویم برای بهترین کست،بهترین کلمات را کنار نگذار بلکه بهترین سادگی ات را کنار بگذار تا باور کند. شاید اگر در نامه...

نام شعر: مهلت گفته بودم که تل آویو هوا خواهد رفت لشکر قدس به فرمان خدا خواهد رفت این همه ما به شما مهلت هاجر دادیم چه کسی بینِ شما مروه صفا خواهد رفت؟ مثلا گنبد تو خانه‌ی امنت شده بود همه دانند که موشک به کجا خواهد رفت هر کجایی بروی بال و پرت می چینیم موشک قائم ما هم به فضا خواهد رفت دو سه روزی است که دور و بر تو آمریکاست یمن از بحر به سوی شرکا خواهد رفت خانه ات سست ترین منزلِ این آبادیست هر کسی گفت خلافش که خطا خواهد رفت. شاعر: مسعود...

تقدیم به روح بلندمادرعزیز،آسمانی‌ام فراق تو مادر ،جانم پریشان می‌کند رفتی ودرد درسینه طغیان می‌کند ،،،،، هیس باران مادرم با خاک قرار دارد خواب است ، دلش غصه بسیار دارد نشد بگیرم دستان غریبش را دستم دل شکسته ی مادرم گذشت تیمار دارد . ،,,,,,,,   فراقِ دیدنِ مادر،دلم آشوب می سازد چراغٍ مِهر او هردم جَهان پُرنور می سازد به جودِ‍ِ نورِ او  دریا چه شورانگیز می بالَد   ،،،،،،،، گــذر عــمــر بــوے غــصــه پــیــچــیــده درشــهر، یــار قــاصــدڪ نــمــے رود دگــرهمــره بــاد نــشــســتــه غــصــه بــردلــها چــو خــار حــیــفــِ عــمــرے ڪــه مــیــ‌گــذرد بــا ایــن روزگــار #فــرحنازمولایی        ...

عشق یعنی نوشیدن یک فنجان خاطره درکوچه های انتظار شهربانو وطن پرست شعنک استثنایی           از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان می‌سپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه می‌دهیم. خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر...

۲:۱۰دقیقه وارد اتاق می‌شوم. پیرمردی را می‌بینم که در حال خندیدن است. از او می‌پرسم:《 به چی می‌خندی》. و او با انگشتانش به دختر بچه اشاره کرد . به دختر بچه نگاه کردم آن دختر بچه در حال گریه کردن بود، برایم جالب نبود پس‌برگشتم سمت پیرمرد نگاه به شدت خشم آلودی داشت. دستانش را بالا گرفت او دستی ندارد. با خود گفتم:《 پس دستش کو 》.حالا پیرمرد گریه می‌کرد و دختر بچه می‌خندید خواستم فرار کنم .دری داخل اتاق نبود فکر کردم، پس من از کدام در وارد شدم. پیرمرد بلند شد و مرا پرت کرد سمت دیوار. از...

اگر از من جان میخواست دو دستی میدادمش من اورا آنچنان که هیچ کس نمیخواهدش میخواهمش من اورا عشق که هیچ جان میدانمش از سر ذوق که هیچ در عمق جان میخوانمش اگر از من جان میخواست بی هیچ تعللی دو دستی میدادمش به من جان میداد و امید میان هر نفس هر دم و بازدمش اگر ناخواسته قدمی از من دور میشد درون قلبم میانداختمش تمام من بود با هر آرزو برای او بهشتی از عشق میساختمش اگر از من جان میخواست دو دستی میدادمش کاش بدانت با عمق جان آنگونه که نمیداند میخواهمش او نقطه ی آغاز من...

- چکامه چند روزست که ساعت‌ها وقت می‌گذارم و می‌نویسم؛ اما نوشته‌هایم به دلم نمی‌نشیند. در اندیشه‌ام زمانی را به یاد نمی‌آورم که نوشتن این‌قدر برایم دشوار باشد. اکنون که اراده کرده‌ام برای مخاطب خاصی قلم بر روی کاغذ برقصانم دیگر میل به نوشتن آسان نیست، ترکیب‌ها مجذوب‌کننده نیستند؛ جدالی میان نوشتن و رهایی در گرفته است. مخاطب عزیز کلامم، امیدوارم از صراحت کلام و بی‌حسی‌ام آزرده خاطر نشوید. تاکنون کسی را نداشته‌ام تا برایش نامه بنویسم و شرح احوالاتم را به گوشش برسانم. از سطح پایین گفتار و رفتار ناشیانه‌ام در بیان احساسات از شما پوزش می‌خواهم. نامه نوشتن...