اثری از بانوی هنرمند پریوش صنعتی بروجنی_انتشارات حوزه مشق
مادرم نخهای قالی را دار میزند. با تار موهایش کارم به جای باریک میکشد. فکر گذشته حالم را خراب میکند. اعتماد به نفسم مرا به عرش میرساند. چشمهایش آرام ترین اقیانوس جهان است. در سکوت شب با مرغ سحر شام میخورم. موسیقی او بی کلام بود اما حرف دلم را میزد. سفره دلش پر بود اما سفره اش خالی. سبزی پشت لبش از بهار عمرش بود. مجرم تا ته خط رفت قبل از دست به قلم شدن قاضي. عیال وارترین ملکه دنیا ملکه ی ذهن من است. سال هاست بدون رختخواب خواب مان برده. چشم و دلش سیر بود باز...