پایتخت شعر ایران

لب بازیِ سیگار و من در نیمه شبها تصویری از جانی که آخر بر لب آمد دارویِ دلتنگی فقط چایی و سیگار یک نخ، دو نخ ،آتش به آتش هر شب آمد #سحر_طاهری         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در...

کوچه باغ دلم در حسرت سمفونی لبخندت چهارفصلش باغ بی برگی ست خزان نه زمستان نه بهار و تابستان نه کاج بلوط سپیدار صنوبر الوارهای آماده به هیزم الوار های آماده به کاغذ شدن هر ورقش هزار بار شعر یاد تو گنج دیدار تورا به خوابی پر از ستاره نمی فروشم در انبوه درخت های سر بریده شهروز         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان...

( شام شب آخر ) مریم خانم در حالی که اشک مثل باران بهاری از چشمانش سرازیر شده بود گفت : _ آن شب مثل همیشه برایم حرف زد ولی انگار گفته هایش با شب های‌دیگرکمی متفاوت بود شام را آوردم با همسر و فرزندانم خوردیم و همگی شب بخیر گفتیم و به اتاق هایمان رفتیم‌ صبح با صدای زنگ ساعت، بلند شدم به آشپزخانه رفتم‌ و صبحانه را روی میز چیدم‌ صدای عزیزانم زدم که دانشگاه و دبیرستان‌، آن ها دیرنشود وقتی که، سارا و سمیرا روی من را بوسیدند و از خانه بیرون رفتند دلم را غم گرفته...

اذان شعر من با وضو از شعر چشمانت سرودم با بیت چشمانت غزل شد تار و پودم از ریشه ی عشق تو شیطانم فراری ست من آدم حّوای غیر از تو نبودم یک شب که در قلبم تو را احساس کردم چون ماه تابیدی به دریای وجودم فرصت ندادم سهم یک بیگانه باشی سارق شدم و قلب داغت را ربودم آیینه وار از دیدنت سرشارم اما هر کس نگاهش سمت تو باشد حسودم این ماجرای عشق خود پر رمز و رازست گاهی چنان پر رونقم گاهی رکودم در کودکی عاشق شدن را لمس کردم من با اذان شعر چشمم را...

بیندیش سپس لب به سخن بگشای پنجره افکارت را بر انسانیت با رنگهای رنگین کمان بیارای کلامت را چوبه دار یاسمن ها مکن تا چشمانت نگریند و زمزمه های عاشقانه بر جهانی که بشر آن را شکنجه گاه کرده به گوش حیوان دو پا برسد.   #آنیتاآرزومانیان         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق   https://hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی...

هر شب خیالم را شانه می زنم و هزار " تو " از آن می ریزد الهام بامدادی     🌹🌹🌹🌹     غزل به غزل شعر شدم گفتی: شاه بیت مقصود؟! گفتم : چشمانت..... الهام بامدادی         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد...

تبریک چاپ کتاب / مجموعه ای از ۲۵ پیام تبریک زیبا و خاص به مناسبت چاپ کتاب روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق: پیام تبریک به مناسبت چاپ کتاب تبریک چاپ کتاب: چاپ کتاب می تواند یکی از بهترین لحظات در زندگی هر شخصی باشد. ما در این مقاله تلاش کردیم تا برای شما زیباترین پیام های تبریک به مناسبت چاپ کتاب را گردآوری کنیم تا بتوانید تبریک چاپ کتاب را برای عزیزانتان بفرستید با ما همراه باشید. جناب آقا/خانم ……. باسلام و درود بی تردید آنان که در مسیر راهیابی به وادی نور و معرفت گام می نهند،...

می‌بینی رفیق روزگارمان شده است شبیه به زنِ آبستنی، که هر روز، چشم انتظار پایانِ هر ماه است . هر ماه ویاری جدید داریم و سرِ آخر همه را روی ماه بعد بالا می‌آوریم. روز به روز یا وزن اضافه می‌کنیم از رویا، یا آنقدر لاغر مانده‌ایم که دیده نمی‌شود بارِ آرزوهامان‌ هر ماه درد‌های جدید اضافه‌یِ این تن می‌شود و مشت مشت وعده، حواله‌ی روح‌مان می‌کنیم. تو هم حس می‌کنی گاهی رویاهامان چگونه به جان و ریشه‌مان لگد می‌زند، گاهی چگونه به گوشه‌ای کز می‌کند و تکان نمی‌خورد. تو هم می‌شنوی ضربانِ قلبِ خواسته‌ها و ایده‌ها مان را که...

پاییز پاییز شده بود دستانت تاخیر داشت شعرهایت بوی بهار نارنج نمی داد تلاش کردم عطرت را که بر پیرهنت جا مانده در چمدانم حفظ کنم چه عمری تلف کردیم تاخیر دستانت ادامه داشت   مرجان رضایی       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و...

ِ جان پناه تو جان پناهِ منی در کنارِ دلتنگی که برده خاطره هایت قرار دلتنگی بیا که شب به نگاهِ ستاره می گوید گرفته پنجره ها را غبار دلتنگی من آن درختِ ستبرم که بی تو هاله ی عشق گرفته باغِ مرا با حصار دلتنگی شبیه زلزله‌ای بی اشاره می آید و عشق می برَتت زیرِ بارِ دلتنگی چه فکرهای بزرگی که می زند به سرم میان حجم غم و انتشار دلتنگی زمان بدون تو آهسته می رود چه کنم چه سخت می گذرد روزگار دلتنگی نشسته پای قرارت در ایستگاه غزل مسافر تو برای قطار دلتنگی   محسن...