اثری از بانوی هنرمند مبینا منتی _نشر حوزه مشق
شعری به نام "ساعت شنی" در این درگه نا امیدی مانده ام خموش و ساکت؛در پیله خویش. در جستجوی رها شدنم؛اما رهی تحت عنوان آزادی را نمی شناسم. پای حرمت غرور که درمیان باشد؛انتخابم هم اکنون قفس است. صدایم درون حنجره غلغله ای به پا کرده. اما؛ حالیا؛جاری نمی شود بر سر زبانم گله مندند تارهای حنجره؛ ناله هایشان دگر درون سنگ های غار تنهاییم نمی پیچند. مانده ام پایبند به واژه "صبر" اما دلارام من؛ به صبوری من،مخند از غم وشب یلدای پاییز چه می داند بهار؟! ساعت ها رو کوک کردم در انتظار مبینا منتی ...