اثری از بانوی هنرمند کیاندخت سلطانی _نشر حوزه مشق
عشق سنگی آسمان خسته از سکوتی سنگین که راه گلویش را بسته ۰۰۰بغضی ترک خورده پاره میکند دامن خاکستری عروس غمگین آسمان را! برگهای زرد سپیدار پیاده رو در اوج صلابت وزیبایی در آغوش باران رقص سقوط میکند ۰ دلم میخواهد پا به پای آسمان ببارم تا سبک شوم۰ چه بر سر قلبم۰۰۰چشمانم امده؟؟که اینگونه نسبت به جهان اطرافم سنگ شدهام؟ چرا چشمه قلبم خشکیده؟ چرا چشمانم نمیبارد؟ چرا دستهایم یخ زده؟ چرا طپش قلبم را حس نمیکنم؟ این من سنگی در آینه کیست؟؟ چرا نمیشناسمش؟ چقدر شبیه من است۰۰۰!!! آن من مهربان کو؟؟ ای من از من رنجیده...