اثری از مهسا درخشان از هنرمندان انتشارات حوزه مشق
چشمانم را میبندم و خودم را
روی لبهیِ تیغی که در راهرویی
طویل و تاریک قرار دارد، تجسّم میکنم
نمیدانم چرا، هرچه میروم به انتها نمیرسم
انگار این دخمهیِ تنگ و تاریک، انتهایی ندارد
پاهایم دیگر توان ایستادن ندارند
خونی که از کف پایم به جریان افتاده
تمامِ، تاروپودِ وجودم را از من گرفته
نمیدانم چرا دیگر سوزشی در کف پایم حس نمیکنم
همانند سوزشی که به جان و دلم افتاده بود؛
شاید چون به هیچِ مطلق رسیدم،
هیچ در برابر این دنیا و این راهرو…
کاش توان داشتم این دیوارها را بشکافم،
کاش میتوانستم یکبار دیگر نور آسمان را ببینم
ولی نه؛
انگار چشمانم به این تاریکی خو گرفته…
شاید کمی خستهام
شاید کمی تنها
شاید کمی درگیر
توی این ناکجاآباد دنیا
شاید باید جور دیگری در این تاریکی قدم میزدم
شاید باید، جای دیگری نور را جستجو میکردم…
✍ #مهسا_درخشان
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی