پایتخت شعر ایران

مرا چشم انتظار چشمهای زیبایت نگذار .‌ می دانم اگر بیایی و لب به سخن بگیری، دستهایم به لرزه می افتد، و آنقدر غرق در چشمانت می شوم که ساعتها خیره به چشمانت در سکوت می مانم. کاش می شد با نگاه من، چشمهایت را می دیدی. آنگاه درک میکردی که تو برای من نیاز نیستی، اجباری! اخر طاقت یک انسان آنقدر نیست که برای چشمانت انتظار بکشد. نمیدانم تو، می روی یا می مانی، ولی می دانم هرگز رخ چشمانت برای من فراموش نخواهد شد، ای دوست شیرین .     مجید فارابی       ❤️❤️  روابط عمومی...

""" شرنگ دوریت """ برخیز و در آغوشم گیر بگذار آتش لبهایم به پای قدم هایت شکوفه بزند و خودنمایی کند آخرین تصویر لبخندت را در خیالم نقش بسته ام ناگاه شرنگ دوریت رگهایم را به انجماد می کشاند حال خوشی ست در این هیاهوی غریبانه نبض دست نرمت نرم نرمک مرا در هوای تو گم کند چه شیرین است دشت شقایقی چشمانت منِ مجنون را به اسارت می گیرد بی صدا با سوسوی چراغی غربت شب را قدم میزنم و هبوطِ سرکِشم تنها تو را می خواند # آذر غلامی ۹ آبان ۱۴۰۲ ۸۴✍       ❤️❤️  روابط...

دست کلمات را می‌گیرم تا به مقصدی به‌ نام شعر برسم مقصدی که پیشتر نشانی‌اش را از چشم‌هایت گرفته بودم. #سجاد_حقیقی 🌼 ️آنگاه که بارانِ آرزو رخت خود بست بهار از چشمانت پرنده از لبانت کوچید و من مَنِ برگ‌تر را باد به آغوش کشید. #سجاد_حقیقی       ❤️❤️  روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق    https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir      چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج...

در نهانخانه ی دل گنج گرانی دارم که به خلوتکده ام عجب جهانی دارم چشم سوم که گشودم همه را کرده الک با جهانی که ندانی همه اسرار نهانی دارم در سکوتم به تماشای جهان ریز و درشت که قضاوت نکنم ، دید عیانی دارم یک قذم در فلکم یک قدمم در خاک است چون کهنسال ترین روح جوانی دارم این جهان پرده ی اکران شده در محضر من چیدمانی که در ابعاد زمانی دارم سر به سر بازی افلاک و جهان گشته همه با خود از خضر و مسیح و حرز یمانی دارم من از آن قبله ی نورم...

اگر برای عاشقی بهانه ای بیاوری وگرنه خود چه عاشقانه دل ز هر که می بری من از خدای خود تو را طلب کنم چه فایده چرا که روی ماهِ تو گرفته چشم دیگری اگرچه در کویر دل سراب عشق بوده ای ولی قسم به نام تو که با خدا برابری قلم نوشته باز هم غزل غزل به نام تو تو شاه بیت شعرِ عاشقانه های دفتری نخاهمت مگر به دل که در دلم هوای توست و مست بوی تو منم ،تو آن گلِ معطری     لیدا نظری         ❤️❤️  روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه...

بر روی دستانش نشانه ای عجیب اما زیبا داشت گویی این نشانه را علامتی برای ارتباط خاص بینمان میدانست بارها دیده بودم از بقیه پنهانش میکرد روی آن حساس بود چگونه میشود که من تمام دنیای او باشم وقتی هنوز مرا آنگونه نه دیده نه شنیده است مانده ام در برابر این عشق چگونه رفتار کنم چه واکنشی میتواند ذره ای از عطش این لیاقت کم کند کاش بدانم حالا که مرا ناخوانده کرده ای مهمانم و لایق این عشق دیده ای چه کنم که پای به پای که نه اما دست و پا شکسته راه بیایم با این دل...