پایتخت شعر ایران

مجوز کتاب «      زندگی و پروانگی   » منتشر شد.   کتاب : زندگی و پروانگی به قلم : زهرا عباسی   توسط انتشارات بین المللی حوزه مشق در  صفحه۸۸ رقعی برای رده سنی بزرگسال در آبان ۱۴۰۲ مجوز های نهایی را از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی را دریافت کرد پیش بینی می‌شود این کتاب در زمستان ۱۴۰۲ روانه بازار شود علاقه مندان جهت تهیه این کتاب می توانند از طریق این شماره 09191570936 در ارتباط باشند.     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان،...

در گندمزارِ تنهایی ام زیر آسمان بی کسی ایستاده ام نسیم لا ب لای سکوتِ من پرسه می‌زند و مترسک روزگار تزویر را در هجمه ی خیالم می رقصاند قصه ی تلخی ست چاپلوسی کلاغهای مزرعه که میخندند به احوال پریشانم #آذر_غلامی ۱۴۰۲/۱۰/۱۸ ✍۱۳۴         ❤️❤️  روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق    https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir      چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله...

محبوب من چشمانت موجب طغیان امواج احساسم شده و من با کشتی پر بار شاعرانه هایم خود را به ساحل قلب خاکیت رسانده ام، در گرما محبت خالصانه ات روح خود را تطهیر کرده ام، از جوهره وجودم می نویسم: قلمم در برابر وجود پر مهرت سر بر سجده می‌گذارد.   رقیه اکبری       ❤️❤️  روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق    https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir      چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در...

غزل   نگارا،درین معرکه اَخمَت هم سلامَست گویا دل من گرفتار همین یک سلامَست میدانی بهانه ی جدال ندارم دیگر سالهاست که دلم منتظر یک پیامَست تو بیا تا که وزن های شعرم پایان گیرد آمدنت مُهری بر تمام حروف مرامَست سادگی از من بود ،زودتر نگفتم که هوای غزل هایم با وجود تو بهارَست گفتی سایه را تاخورشیدهست میتوان کشید گفتم سایه ی قلب من از وجود یک ماهَست من فهمیدم، منظورتوازدوست نداشتن بود یعنی ، قلب تو خالی از هر خورشیدَست ماه من،به نقاش ازل چه بگویم ،یک روز این همه رنج وغمَم حاصل یک جوابَست؟ به گمانم...

قسم به تو و قسم به اندیشه یِ زمان که تو را به من و من را به آفتاب رسانده است اکنون من تو را شبیه مادر می بینم و خود چون کودکی بهانه وار به آغوش و تو را شبیه سکوتِ آن آب که در تلاطم یک رود خاموش مانده بود در سکوت آب چیزی به جزء چشم هایت سیرابم نمی کند آه چشم هایت آنگونه با من سخن می‌گوید که من با آفتاب چه کسی خواهد گفت: چشمانِ تو شعر نیست نشانیِ دستانم را بده آنها شاهدانِ شعرِ چشمانِ تو اند چه کسی خواهد گفت: چشمانِ تو قانون...

کوه پر غرور ابرها تکه تکه باد به نوازش شاخه ها دل خوش است من بی تو آسمان شهر دود گرفته نفس نفس به‌سوی تو دویدن بعدازظهر جمعه طبیعت خواب در آرامش خویش من با بغض تازه ای برای تو دلتنگی و دلشورگی بی امیدی و عشقی بی حاصل چه حوصله ای دارد خورشید! برای منِ ترک خورده از شب دامن زرین خودرا پهن کرده است بر روی گل های بهاری من نشسته بر تخته سنگِ آغشته به عطر تو شهر شلوغ است و صدایی نیست سکوت....تنها جواب پر معنای تو از تمام بودن من...زندگی...بهار....تو.....   مهرناز موری نژاد  ...