قلم شما

جدیدترین آثار بانوی هنرمند دکتر کتایون اکبرزاده

در من فصل به فصل بغل به بغل خورشید تابید، آنگاه که‌ عشق بر شاخسارِتنم، جوانه زد     وچشمهایم طلوع دگر باره یِ نور بود، که به زیارت دستهایت پلک را گشود   ❤️ مثل یک‌ سایه از کنارم میگذری ، هرمِ دستانت را بر جانم میکشی رخوت ِ خیالم به یادِ صدایت در گوشم می پیچد ومن در شهرِ خواب چشمهایت گم می شوم تا ابد ... دکتر کتایون اکبرزاده   ❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://hozeyemashgh.ir  
قلم شما

اثری از عباس صادقی نعل کنانی_انتشارات حوزه مشق

چقدر از خودم دور شدم نسیم صبح پاییزی تلنگری به این دلم نمی زند در کلام ناگشوده دست و پا می زنم تو چیزی بگو تا کلمات را از دهان تو بنوشم 🌹🌹🌹 سالهاست زیر درخت بلوط خانه ام در گوشه ای به انزوا نشسته ام مانند پیچک غمگینی که تورا نفس می کشد 💎💎💎   چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و... با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین شرایط و اکسپت مقاله همایشی، کنفرانسی در یک هفته در انتشارات بین المللی حوزه مشق به مدیریت دکتر فردین...
قلم شما

اثری زیبا از بانوی هنرمند سمیه زورمند بافنده

حرفهایم مثل قصه هیچ کس باور نکرد غصه هایم مثل قصه هیچ کس باور نکرد   درد دل خواهم بگویم تا که من راحت شوم دردهای غم به چهره هیچ کس باور نکرد   هر چه من بالک زدم اشک بهاری ریختم قلب من را پر ز غصه هیچ کس باور نکرد   من شدم پروانه ی دور سر آنها ولی مِهر در من را نهفته هیچ کس باور نکرد   من نگویم مهربانم بلکه میخواهم بگویم عاشقم با قلب خسته ، هیچ کس باور نکرد   من دگر هرگز نگویم حرف های قلب خود را چون دلم روزی شکسته...
قلم شما

نوشته ای از بانوی هنرمند فاطمه رشیدی _انتشارات حوزه مشق

جزر و مد را باور ندارم ساحل را دید، کله اش پیدا شد آب در تلاطم دلتنگی آهن ربا را باور ندارم! ساحل، دل رباست جزر و مد شوخیست پای دلتنگی به میان است عقل را نمی شناسم، عشق ظهور کرده بارانم برای ساحل، در افق ها کبوتر شده بی صبرانه بال بال می‌زند جزر و مد کی می‌آید؟ خورشید نیز فانوس را برد ماه دیوار کوب را روشن کرده جزر و مد نمی آید؟ ساحل خمار نشسته گسل نیز، پیراهن حسادت پوشانده تا ساحل را پله پله، از دریا جدا کند مژهه‌ی دریا، شب هنگام بر ساحل نواخته شد...
قلم شما

آثاری از بانوی هنرمند دنیا اسعدی _انتشارات حوزه مشق

سحر رسید و شب بی ستاره جان می‌داد شبیه روز گذشته دوباره جان می‌داد سحر رسید و جهان مبتلا به ظلمت بود زمان میان خلاء، بی شماره جان می‌داد نشست روی زمین، آفتابِ دل مرده شبیه یک شبح تکه پاره جان می‌داد و داغ می‌شد و آن را به سایه‌ها می‌زد به سایه‌های خم و بد قواره جان می‌داد چه روزهایِ شبی را به چشم می‌دیدیم [جهان درون خودش بی اشاره جان می‌داد] نفس نبود و کسی در هجومِ تاریکی: میان یک غزل نیمه کاره ... ❤️ روزی که تنها، با خودش، سمت سفر می‌رفت انگار روح از جسم شهر...
قلم شما

جدیدترین نوشته های بانوی هنرمند صدیقه رفیعی منتشر شد

به سخره گرفته سرم را با جیر جیرِ کوفتی اش دری که -حال به هم زن- بر یک پاشنه می چرخد ترک خورده دیوار بخت برگشته ساعت گیر کرده توی گلویش تن داده به ماندن دل بسته به دیوار دل بسته ام به جیر جیرِ کوفتیِ در به بویِ نا به بختِ گَندَم به اقبالِ بی شرف یکدنده به خودِ لجوجِ خیره سرم بیچاره میخ دربانِ عاجزانه هاست بهانه ی دل بستنم به کهنه ها من بندِ من است اسیرم پای بندِ اسارتِ ناتوانی بهانه بهانه بهانه چه گردن گیری ست میخِ بند به ساعت     ❤️ جمعه ها...
قلم شما

آثاری دلنشین از بانوی هنرمند زهره برآهویی

کسی که به یادت اگر بی قرار می ماند و یا برای تو در انتظار می ماند چه جای بهت و شگفتی که فصل یخبندان همیشه چشم براه بهار می ماند زبان چشم مرا واژه ها نمیدانند منی که چشمم چون ابشار می ماند چقدر پنجره تنهاست بین ادمها همیشه منتظر دست یار می ماند در اولین شب پرواز ، بی کسی چون من به ذهن خاطره ها یادگار می ماند و تا زمان ورودت به باغ احساسم نگاه کوچه به در بی قرار می ماند نگاه های من و چشم یک ستاره دور کنار پنجره شب زنده دار می...
قلم شما

آثاری زیبا از بانوی هنرمند لیلا مطلبی

به مژگان سیه چشمان تو دوست به سایه ای ز عشق ، دل خیمه ای داشت   به پرده ای ، ز اسرار درونت دلم محرم نشد ، حرف تو را کاشت   شد آن دست ز عشق هزار دستان ز وصل دل به قطعی،تیشه ای داشت   به شور دل ، ز آن عشق بازیها ز تنهایی به رویا دست برداشت   چو پروانه،ز بال،سوخته شد دل که شمع روشنیش،از گل برداشت   دل را،چو عشق دید،با اینهمه مهر عقب گردی بکردو دست برداشت   بگفت عشق،گر که لیلایی به مجنون به مهرت،بیش مجنون بایدی داشت   نوای عشق،مسرت...
قلم شما

آثاری خواندنی از بانوی هنرمند الهام شیرازی

‍ ‍ ‍ حرف از سینه ی من میل رهایی دارد صحبت از راز دلم خوف و رجایی دارد   به سلامی و علیکی دلم افتاد به دام سرخوش آن دوست که در دام تو جایی دارد   من که از زخم زبانت جگرم سوخت ولی مگر از ساقه ی گل، خار جدایی دارد؟   دکترم غافل از احوال دلم نسخه نوشت دو سه قرص و دو سه شربت ،چه شفایی دارد؟   من که آگاه ترم،از همه بر حال خودم هر چه درد است فقط با تو دوایی دارد   گفته بودی که خریدار ندارد دل من عشق در...
قلم شما

اثری دلنشین از بانوی هنرمند آرزو رمضانی

به جهانم عجیب خوشبینم گاهی لبخند می زنم با عشق گاهی خوابای خوب می بینم وقتی برگ از درخت می افته من هنوزم به گریه می افتم اگه این زندگی اجازه می داد همه ی قصه هامو می گفتم! من به آینده مطمئن هستم آخرِ داستانِ ما خوبه می رسونم تو رو به آرامش بی خیال دلم که آشوبه! روی پاهام هنوز ایستادم خنده هام از نفس نیفتاده کی مثل من با بغض سر کرده؟ کی مثل من با عشق دل داده؟ زنده بودن رو دوست باید داشت زندگی فرصت رهایی ماست از گذشته تا زوده دست بکش آرزومون رسیدن...