پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

گفتگو با شایان شروان

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir گزارشگر ستایش زنگنه ۱_لطفا خودتون رو برای مخاطبین ما معرفی کنید (بیوگرافی) : ●شایا شروان متولد تهران 1375 مرداد ماه تو یک خانواده چهار نفره لیسانس صنایع غذایی   ۲_از چه سالی شروع به فعالیت کردید ؟ ● بطور رسمی از سال نود و هشت وارد مارکت موسیقی شدم.   ۳_ علاقه شما به موسیقی از چه زمانی شروع شد ؟ ●دقیقا از زمانی که احساس کردم میتونم ژوست بخونم البته بیتشر از خوندن به ساختن و نوشتن علاقمندم.   ۴_از جه زمانی نواختن و خواندن برای شما جدی شد؟ ●از زمانی که بهش به عنوان شغل نگاه کردم...
قلم شما

چند اثر زیبا از بانوی هنرمند فاطمه نیکوکاران

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir   یه عمره نیستی یه عمره که تو دلم مهمون شده عشق تو حتی با این فاصله فکرم میشه غرق تو هیچ وقت نگفتم بهت چقدر تو رو دوست دارم نگفته هم میدونی معلومه از رفتارم کجایی تا ببینی چه دردی من می کشم شدی واسم یه حسرت هر شب خیسِ بالشم انقدر توی خیالم زندگی کردم باهات نفهمیدم کنارم همیشه خالیه جات یه عمره نیستی اما احساسِ من کم نشد نیومدی و هرگز دنیا به کامم نشد... ❤️💎 عقل و عشق فراموشی بگیر، ای ذهنِ درگیرم از این غم دوری، من دارم میمیرم دنیا شده آوار، روی سرم...
قلم شما

سادگی ها عاشقی ها بی قرار

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چرا عاشق شدم رابطه ات با من هنوزم میتونه مثلِ سابق باشه و عاشق بشی گاهی وقتا جنگِ با منطق اینه که خودت عاشق احوالت باشی باورت رو رو نکن پیشِ کسی دستِ خالیه کسی هم درد نیس حرمت عشق و بدونی کافیه هر کسی که عاشقِ ولگرد نیس ( عشق همین دیوونگی ها میمونه سادگی ها عاشقی ها بی قرار اونی که عاشق شده میدونه که هر شب و روز یک ساله با انتظار ) دست تقدیر و بگیر و برنگرد تو نداری دیگه چیزی پشتِ سر تو دلت جوونه ی عشق و بکار به درختِ بی کسی...
قلم شما

خجل مباش از تکرار عشق و بگو 

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir بوی گُل و بوی خاک پس از بارش باران عطر خوشبوی پیراهن توست ای صبا مگذر از کنار دوست که این عطر ، عطر اشیانه ی توست قصد شلیک صیادان چنان نیم نگاهه پر غضب و اشفته ی توست مالک قلب من و روح منی پرپر شقایق این قلب ، مهریه ی توست دل ربودی همانند صیادی قهار لبخند عاشقانه ی من به تو ، بهانه ی توست برقص ای فلک ، این عشق افتخار سپهر و یک ترانه ی توست گفتمش ای عشق ، بیا حالا رویم گفت همین است که این دل، دیوانه ی توست گفتمش راه...
دسته‌بندی نشده

اثری از فاطمه علی نژادی

  https://hozeyemashgh.ir *حال* را که مینگرم متوجه میشوم *گذشته* میخواست این را به من بی آموزد که برای *آینده* خوشحال باشم به این دلیل که نگاه خداوند بدرقه تمامی لحظات من است؛ و این بهترین درس از تلفیق *گذشته و حال و آینده* برای هر انسانیست! نویسنده:✍️ *فاطمه علی نژادی*   https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir   روابط  عمومی انتشارات حوزه مشق