پایتخت شعر ایران

هنوز زوده نرو هنوز کمی از من در دلت مونده نرو هنوز دیدنت حتی از دور آرزومه نرو هنوز توی خیالم باهات راه میرم شونه به شونه نرو هنوزم عاشقتم آروم و بی صدا کسی نمیدونه نرو هنوز جای بوسه هام روی عکسامونه نرو هنوز دل به عاشقی با تو محکومه نرو هنوزم بی تو پاییز سرد و بارونه غروبش مثل زندونه نرو هنوزم دل پابندته جز تو کسی لایق نمیدونه از بودنت ممنونه بی تو نمیتونه یکجا نمیمونه نرو هنوزم دیوونتم و از دل مجنونم فقط خدا میدونه نرو نگو میری برای عاشقی دیره نگو میری روزامو نکن تیره...

عمری با تجسم های حضورت در گرداب خیالم غوطه ورم و طلوع نگاهت را چشم به راه در امتداد بغض های بی انتها خیالت ،،،! سنگین ترین باری ست که بر دوش می کشم ... محمد جواد نظافتی* نجم*         خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید: 09191570936 09393353009 https://hozeyemashgh.ir انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی        

خودتان را برای مخاطبان مجموعه بزرگ حوزه مشق معرفی کنید لطفاً درباره تخصص و حوزه پژوهشی خود توضیح دهید. چگونه به این حوزه علاقه‌مند شدید و چه تجربه‌هایی در آن دارید؟‌ رضوان جلالی فر هستم.قاری و مدرس حوزه قرائت قرآن و عضو انجمن مطالعات قرآنی و فرهنگ قرآنی /در کلاس های تفسیر جناب آقای استاد مرحوم دکتر لسانی فشارکی در مقطع دکتری و خانم دکتر آگاهی علاقه مند به پژوهش در حوزه بانوان شدم.این بود که موضوع رساله دکتری به پیشنهاد دکتر لسانی نقد دیدگاه مردانه در تفسیر آیات الاحکام بانوان قرارگرفت منتها با مشورت اساتید از جمله دکتر مهریزی...

ابری شده آسمانم ، در برکه ماهی نمانده آیینه دل شکسته، دیدی که آهی نمانده فرماندهی عاشقم که ،کافر شدم با نگاهت در جنگ با کفر چشمت از من سپاهی نمانده من کوه آتشفشانم ،از بس ترک خورده جانم هی میخروشد زبانم ، افسوس راهی نمانده من شانه بی قرارم ،عادت به موی تو دارم رفتی و حالا برای ،تو تکیه گاهی نمانده سرباز خوبی نبودم ، تو مهره رو سفیدی در بازی عقل و چشمم،جز روسیاهی نمانده از من گرفتی دوباره،جانی که بخشیده بودی حالا به جز خاطراتت، دیگر پناهی نمانده #رضاکریمی       خدمات ما شامل چاپ...

اما من دل تنگ توام و هنوز هم برایم همان روز جمعه ای ست که باد به هوای باز آمدن تو برگ برگ تقویم های کهنه را ورق میزد تا اشباح مرده ی درختان به سرزمینشان برگردند و شاید این بار بارانی بیاید چشمهایم را بشوید که به اندوه نبودت آلوده ام معظمه جهانشاهی       خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید: 09191570936 09393353009 https://hozeyemashgh.ir انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی

‌ یادمه اسم روستای پدربزرگم اینا "عشق‌‌آباد" بود. وقتی خونشون می‌رفتیم از صبح خروس‌خون تا وقتی که هوا گرگ و میش می‌شد تو خیابون‌های خاکیِ روستا و شالیزارهای برنج گشت می‌زدم. شب هم که می‌شد با یه چراغ نفتی ورِدلِ آقاجون می‌نشستم و با همه وجود به حرف‌هاش گوش می‌دادم، هر چند معنی خیلی‌هاشون رو نمی‌دونستم! آقاجون می‌گفت: [عشق هر جا باشه آباد میشه؛ اینجا هم مردمش عاشقن! پای خدا که وسط باشه معشوقه‌ان! واسه همین تو حکم یار دست و دلشون نمی‌لرزه؛ فقیرترین هم که باشن باز زکات فقیرتر از خودشون رو میدن‌. اگه گندم کشت کنن، خمس گندم...

بی تو می میرم نگاهم کن فقط چشم وا کن غرق اهم کن فقط از چه می بندی دو چشمان خمار باز کن یا روسیاهم کن فقط دیده ای دیوانه ام راهی شدی یا بُُکش یا سر به راهم کن فقط تاختی اسبت شکستی قلب من سر اگر بردی کلاهم کن فقط من گدای کوی مژگان توام یک نظر از آن سپاهم کن فقط نصرالدین خسروی(خسرو)       خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید: 09191570936...

ناگفته های تو همه ماند در سینه تو باقی تا وقتش آید همه را به زبان آری !   مهدیه مرادی       خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید: 09191570936 09393353009 https://hozeyemashgh.ir انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی

هوای گرم زیر کولر به تعطیلی های پی در پی نی مینواخت در شهری که کارگرانش برای لقمه ای نان آفتاب را کول میکردند #زهرااسلامی       خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید: 09191570936 09393353009 https://hozeyemashgh.ir انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی

روی نیمکت، منتظر رفیقم نشسته بودم. سرم تو گوشی بود،یک لحظه سر بلند کردم دیدم پیرمردی عصا بدست به رو برو خیره شده و خشکش زده!گویی همه ی جهان براش به یکباره از حرکت ایستاد. حتی، نفس هایش هم به شماره افتاد به زور دستهابش را به درخت بید مجنون توی حیاط تکیه داد .اشک چشماش رو به بازی گرفته بود با پشت دست های لرزانش اشکهایش را پاک کرد. غرق در افکار خودش سر خورد کف زمین نزدیکش شدم. حالش را پرسیدم با چشمانی پر از اشک فقط نگاهم کرد. کمکش کردم روی نیکمت بشینه زیر لب با صدای...