آثاری از بانوی هنرمند دنیا اسعدی _انتشارات حوزه مشق
سحر رسید و شب بی ستاره جان میداد شبیه روز گذشته دوباره جان میداد سحر رسید و جهان مبتلا به ظلمت بود زمان میان خلاء، بی شماره جان میداد نشست روی زمین، آفتابِ دل مرده شبیه یک شبح تکه پاره جان میداد و داغ میشد و آن را به سایهها میزد به سایههای خم و بد قواره جان میداد چه روزهایِ شبی را به چشم میدیدیم [جهان درون خودش بی اشاره جان میداد] نفس نبود و کسی در هجومِ تاریکی: میان یک غزل نیمه کاره ... ❤️ روزی که تنها، با خودش، سمت سفر میرفت انگار روح از جسم شهر...