اثری از اعظم اسماعیلی از شاعران انتشارات حوزه مشق
از غربت چشمی که وطن شد، گله تا کی مشغول تو بودم تو نگو مشغله تا کی آشفتگیِ حال تو چون طرح معماست ای راز معمایی من، مسئله تا کی یاد تو فروریخت ستونهای دلم را یک بار نه صدبار بیا، زلزله تا کی چشمان تو میگفت فقط صبر کنم، صبر ایوب نبودم بخدا حوصله تا کی شاید به تنی جان شده باشی و ندانی تو پیرهنِ روح منی، فاصله تا کی آن فارقِ سودا زده را شعر، شعار است پیشِ لغت سرد جدایی، گله تا کی #اعظم اسماعیلی #بانوالف از قلم تا جاودانگی... با شما!...