اثری از امید پور آزرم از شاعران انتشارات حوزه مشق
کبر و غرور مجلسی رفتم یکی پیری جلیل القدر بود. پیر در پایین مجلس یک جوان در صدر بود. یک نفر گفتش پسرجان جایگاهت را بدان. او نداند ظاهرا بالانشسته،عزتش درقعر بود. در توهم مانده بود و کِبر، کورش کرده بود. چون غرورش ناخدا بود،گمشده در بحر بود. دیدگان را بسته بود و از خطایش بی خبر. او نمی دید پیش پا، چاه عمیقی حفر بود. پیرمرد آرام نشسته، تکیه داده گوشه ای. وی شکسته قامتش، لیکن نماد صبر بود. ساده زیستی،خاکی و افتاده بودن عادتش. از همین رو، او بزرگ و سرشناس شهر بود. #امید_پورآزرم ...