اثری از طیبه عباسی (باران) از هنرمندان انتشارات حوزه مشق
دست و پنجه نرم کردم با خیالت در سرم شد میانجی در نزاع عقل و دل، چشم ترم دست من از دامنت کوتاه بود اندیشه ات از بلندای زمان آوار شد بر باورم کوه آتش بودی و من سوختم در آتشت برنخواهد خواست ققنوسی هم از خاکسترم انچه از من برده ای ای دوست عمر و آبروست از تو هر چه زخم خوردم شعر شد در دفترم بعد تو با هیچ لبخندی نمیلرزد دلم بعدتو تندیس بی جانی ست دیگر پیکرم در قمار عشق میگفتند باید بگذری از تمام هستی ات،، دل بود برگ آخرم طیبه عباسی" باران" ...