اثری از بانوی هنرمند زینب فرضی _نشر حوزه مشق
خراش کهنه ای در دل ،و بغضی در گلو دارم که در اقصی نقاطم زخم هایی پشت و رو دارم کسی اینگونه مثل من درون خود نمی پوسد که در سلولهایم دردهایی تو به تو دارم دلم در چشمهای تو بدون حرف زندانیست به جرم اینکه با شوق نگاهت گفتگو دارم خیال ممتدی افتاده بر جان الفبایم و رویا های موهومی به یُمن نام او دارم تکانده جیبهای خالیام را از جنون عشق بدون اینکه یک لحظه بفهمد آبرو دارم حدود ساعت دردو هوای روح من درهم برای خودزنیهایم دلی درندهخو دارم دلم همواره دنبال نشانه های عشق تو.. ومن...