پایتخت شعر ایران

مسئله بسیار مهم برای اهالی قلمی که به دنبال مجموعه حرفه ای هستند.   پیشنهاد انتشارات بین المللی حوزه مشق بشما هنرمند و پژوهشگر گرامی این است با ناشری همکاری کنید که حداقل ۷۰۰کتاب چاپ کرده باشد این آمار نشان دهنده تجربه، تخصص، توانایی بالای مجموعه را می رساند «اول تحقیق، سپس همکاری، برای اینکه متوجه آمار چاپ شده انتشارات مورد نظر شوید در گوگل این عبارت را جستجوکنید: سایت گیسوم و نام دقیق انتشارات مثلا سایت گیسوم و انتشارات حوزه مشق برای نمونه کلیک کنید👇 https://www.gisoom.com/search/book/nasher-328792/%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B4%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D9%85%D8%B4%D9%82/ متاسفانه گروه هایی داریم که اصلا یک اثر هم ثبت شده ندارن و...

داشتم به این فکر می کردم چقدر به ۱۳ دی نزدیکیم و چقدر من از این تاریخ بیزارم...هر چقدر که نزدیک تر میشه قلبم هم تند تر می کوبه...پناه من..دلگرمی من با دوریت چه کنم؟...دلتنگی دیگه جونی برای آدم نمی ذاره...خواب دیدم بعد شهادتت... مشغول وضو گرفتن بودی و بعدش با دیدنت قلبم از شادی می خواست پر بکشه...گفتم شما شهید می شی...خوشحال شدی...اما من دلم گرفته بود سخت تر از دوری و دلتنگی طعنه شنیدن بود که ازشون می گذشتم... اونا چه می دونن دوست داشتن و دلتنگی یعنی چی؟ اینکه هیچ راهی برای دیدنت و حتی شنیدن صدات...

بنام خالقی که مادر را برترین معبود پرستش بعد از خود قرار داد 🌸🌸🌸 خدایی که خود بهترین و نزدیکترین دوست به هر انسانیست عشق مقدسی به نام مادر خلق کرد که با حس حضورش به خدایی بودن او به سهولت پی ببریم با وجود مادر دیگر نیاز به جستجودر افرینش نیست نیاز به صبر بیشه کردن برای خلق یک رویداد عجیب نیست مادر یعنی روئت معجزه ها ای برازنده تربن جانشین مهر و عطوفت بر روی زمین ای درک مهربانیها ، برای همه احساس خوب داشتن ها از تو ممنونم 🙏🏻🙏🏻 بودنت برای جسم ،گرمتر از هر کرسی زمستان...

شب های من   حال شب‌های مرا همچون منی داند و بس دلم شب‌ها غرق دریایی از اندوه است احساس می‌کنم غرق می‌شوم، نجاتم نیست هر چه می‌کشم تا بیرون آیم، بیشتر درگیر طوفانم کسی نیست تا دستی به سویم دراز کند و نجاتم دهد ز تاریکی‌های درونم، شبم سیه‌تر از سیه می‌نماید ستاره‌ها هم پنهانند، ماه هم از من رمیده است تنهام، درمانده، لرزان و وحشت‌زده در انتظار سحری که انگار هرگز نمی‌رسد... کابوس‌ها آزارم می‌دهند، خیالات رنجم می‌دهد ز تپش قلبم، خواب از چشمم می‌گریزد لحظه لحظه شب چون قرن‌ها بر من سنگینی می‌کند صبحدم گویی معجزه‌ایست، رستگاری‌ام...

بخشیدمت نه اونجوری که از خاطرم بره اگر تلخ شه این رابطه تموم تورو از دلم میبره بخشیدمت اما این بار آخره بعد ازین حتم دارم دلم برین عشق هم بی باوره گفته بودم که قبل تو سهم دلم، درد شد انقدر بد شد به من که از زندگی سرد شد تو را با هزار آرزو در دلم جا داده ام وعده ی یک عالمه عشق،درین دنیا داده ام بخشیدمت اما بعید میدونم فراموشم بشه میترسم باز،تنهایی، هم آغوشم بشه تو را با هزار آرزو در دلم جا داده ام وعده ی یک عالمه عشق،درین دنیا داده ام گفته بودم...

بید مجنونم باد را در گیسوی تو پیدا کرده ام کجا تواند به زلف سبز تو گرهی اندازد؟ بیا و رشته‌های آویزان موهایت را به من وام ده که دیریست در تمنای آنم به قلم: زهرا رمضان نژاد جلالی       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی...

آمدم، اما کسی را نیافتم که من را بیابد. آمدم که در نظر محیطِ پیرامون پیدا شوم اما گم شدم. بعد از سفری طولانی از درون شرم خارج شدم تا بیایم و جلوه کنم اما کسی من را نمی دید. فرسودگی و انزوا هدیه ای از جانب شیطان دست پروده ی خویش بود که در طبق اخلاص ارائه شده بود. آمدم ولی چیزی برای کشف نیافتم، دنیای بیرون را ذلیل و کوچک همراه با مردمانی کوته بین، کوته فکر و زبان دراز و زیاده خواه دیدم و تصمیم بر این شد که بروم و ساکن درون خویش شوم و درون...

خدای زمینی امیدِ من دوکس در این جهان است برایم قبله در وقت اذان است برایم ثروتیست والاتر از زر وجود بابا وَ لبخند مادر بود دستانِ اوسیراب ز پینه دلش با مهربانی هم قرینه به دوشش زحمت بسیار دارد پدر! بیش از توان ایثار دارد و مادر، مهر او کاشانه‌ی من چراغِ چشم و قلب و خانه‌ی من به وقت دل بریدن از زمانه بُوَد مادر تمامِ چاره‌ی من دارم هر لحظه شکر ازروزگارم که دارم مادر و بابا کنارم   زهرا علیزاده       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه،...

غلط ( اشتباه)   بله بله اومدم،آروم تر،ای بابا،این قدرت به جای اینکه با کلید درو باز کنه،با پاشنه پا درو میزنه، انگار یه بچه ده سالهَ ست. به خدا بچه های ده ساله اینطوری در نمیزنن آدمو حیرون میکنه، قدرت( بابا)-باز کن...باز کن نوشین(مامان)-سلام بابا-بروکنار مگه کوری؟نمیبینی دستام پُرِخانوم، عوضِ تشکرتِ!صبح تا شب دارم جُون میکََََنَمَ. مامان-زورگوی ِخودخواه،خوبه همش، ضایعاتِ کارتن ِ بابا-چی زِر زِر میکُنی خانوم؟ مامان-هیچی بفرما. -سارا بله مامان. -بیا کمک،اینارو بذاریم گوشه انباری. -چشم..سلام باباجون خوبی؟خسته نباشی. -دِلت خوشه ها...برو کنار بچّه جون ،میخوام بشینم. -خانوم،این چایی چیشد؟زبونم سقف دهنم چسبید. -بفرما. -این چیه خانوم؟چراتلخ...

یلدا دختر سودابه   ساعت از نه شب گذشته بود. هنگام خروج از اداره، درحالی که نگهبان، درب مُشبک آهنی را باز می کرد گفت: شب بخیر آقای عزتی، شب یلدا مبارک. باخودم گفتم این هم از شب یلدای ما. خیابان ها سوت و کور بود. مه غلیظ شبانگاهی طوری میان من و تاریکی حائل شده بود که انگار در تونلی پُر از ارواح عبور می کردم. شیشه های ماشین لایه ای از بخار گرفته بود. چراغها بیشتر شبیه فانوسک روبه زوال می ماند. معمولا فاصله ی اداره ی بازرگانی تا منزل در شبهای صاف و مهتابی بیست دقیقه طول...