‌
یادمه اسم روستای پدربزرگم اینا “عشق‌‌آباد” بود.
وقتی خونشون می‌رفتیم از صبح خروس‌خون تا وقتی که هوا گرگ و میش می‌شد تو خیابون‌های خاکیِ روستا و شالیزارهای برنج گشت می‌زدم.
شب هم که می‌شد با یه چراغ نفتی ورِدلِ آقاجون می‌نشستم و با همه وجود به حرف‌هاش گوش می‌دادم، هر چند معنی خیلی‌هاشون رو نمی‌دونستم!
آقاجون می‌گفت:
[عشق هر جا باشه آباد میشه؛ اینجا هم مردمش عاشقن!
پای خدا که وسط باشه معشوقه‌ان!
واسه همین تو حکم یار دست و دلشون نمی‌لرزه؛ فقیرترین هم که باشن باز زکات فقیرتر از خودشون رو میدن‌.
اگه گندم کشت کنن، خمس گندم میدن
اگه جو بکارن، از جو انفاق میکنن
صبح تا شب سر زمین‌ها کار می‌کنن
شب که میشه کنار خونواده با همون لباس‌های وصله خورده میگن و میخندن!
اینجا گنجشک‌ها همه سیرن
سگ ولگرد پیدا نمیشه، همشون نگهبان و همراه چوپونای آبادی‌ان!
زن‌های اینجا دسته جمعی سبزی پاک می‌کنن!
مسجد عشق آبادم که همیشه شلوغه!
گاو و گوسفند‌هاشونم دوازده ماه سال رو شیر میدن؛ از بس که  عیدها همه از دم قربونی میدن‌..!]
الان خیلی وقته از اون روزها میگذره و از عشق آباد فقط یک اسم یادمه!
خیلی از حرف‌های آقاجون رو الان دارم می‌فهمم، مردم عشق‌آباد راز خوشبختی رو فهمیده بودن که در تهی هم غنی بودن!
اونها عاشقانه زندگی می‌کردن!
آره…عشق!

-سماسلیمانی✍🏻

خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:

09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir

انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی