قلم شما

اثری از فریبا جهانی از شاعران انتشارات حوزه مشق

شاعرانه ای نگاهت روشنایی زندگانی ای کلامت یادگاری جوانی من نشستم منتظر در کنج خلوت گر بیایی، میرسد یک شادمانی شور مستی در نگاهم زنده باشد گر بدانم در کنارم، تو بمانی ای هوایت دلپذیر از عطر گلها عاشقانه از طلوعی ارغوانی شوق هستی در وجودم مال توست گرنشسته در کلامی آسمانی شاعرانه مینویسم از نگاهت دلفریبی،دلبری و مهربانی   فریبا جهانی           از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار...
قلم شما

اثری از محمد جواد نظافتی( نجم) از شاعران انتشارات حوزه مشق

روزگارم همه در وهم ِ حضور تو گذشت قصه ی عاشقی ام ساده و دلگیر گسست غرق ِ رؤیای تو غافل شدم از ثانیه ها رنگ پیری به سر و صورت و تصویر نشست پشت یک پنجره دنبال نگاهت همه شب خواب مخدوش و خیال تو و تفسیر الست همچو یک آینه از درد ترک خورد دلم کاسه ی عمر من از پیچش تقدیر شکست‌ چو جوان بودم و از آتش عشقت لبریز کس نفهمید چه بر حال دل پیر گذشت محمد جواد نظافتی * نجم*           از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق...
دسته‌بندی نشده

اثری از فروزان از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

  داستان : آخرین لحظه آن روز عجیب شاد وسرحال بودم چیزی در دلم غنج میزد که علت آن را نمیدانستم، دست نوازش به گلها میکشیدم،آواز پرندگان را با دقت گوش میکردم و گرمای لطیف خورشید را با تمام وجودم می بلعیدم.واقعا چقدر حرف درستی بود که طبیعت گردی تمام انرژی های منفی را ازتن بیرون میکند .درحالی که خوش وخرم با کوله ای بر پشتم از کوه بالا می رفتم، به صخره ی صعب العبوری رسیدم، کمی مردد نگاهش کردم ولی بالاخره تصمیم گرفتم از صخره بالا بروم، نیمه های راه بودم که مردی با کت وشلوار وکراوات وچهره...
قلم شما

اثری از بهناز سیفی از شاعران انتشارات حوزه مشق

ترسم آن روز که از تو نتوان دل بِکَنم روز و شب در خاطرم باشی و من جان بِکَنم ترسم آن روز که این عشق، مرا رسوای عالم بکند حال و هوایم همه یکجا، اسیر تو کند تو بیا حال مرا یاری باش این دل ویران من را، همه غمخواری باش تو ببین رنگ و رخِ رویِ مرا تو نپرس حال و هوای دل بیمار مرا خواهمت تا که جهانی به جهانم باقیست خواهمت تا که جانی به تنم پابرجاست ✍️✍️✍️ بهناز سیفی       از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و...
قلم شما

اثری از فاطمه خدایاری از شاعران انتشارات حوزه مشق

تو نیستی خودم را گم کرده ام در نمازم قبله را گم کرده ام آمدم درد، به زبان نظم گویم گویی اما قافیه را گم کرده ام فاطمه خدایاری         از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان می‌سپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه می‌دهیم. خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان،...
قلم شما

اثری از علی شیر عرب پور از شاعران انتشارات حوزه مشق

رویای من بگفتا او که شیرینم یکی فرهاد می خواهم کسی باشد که جانش را دمی برباد می خواهم بگفتم گرشوی شیرین شوم فرهاد ومجنونت به چشم نرگست سوگند منم فریاد می خواهم بگفتا جان شیرینت براهم میدهی روزی بگفتم سهل می باشد بگو بنیاد می خواهم بگفتا گرشوم یارت ولی افتاد مشکل ها بگفتم تیشه بر فرق و دلی آزاد می خواهم بگفتا غرق رویایی نباشد محرمی مسکین بگفتم هرشبی آیی تورا دلشاد می خواهم #علی شیر عرب پور گچساران         از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور...
قلم شما

اثری از ناهید گرداب (یاس) از شاعران انتشارات حوزه مشق

جدال عقل وعشق جدال عقل و عشق را پایانی نیست هر روز باندایی از عقل برمی‌خیزم خواسته نخواسته آماده ی‌فرمانبرداری می‌شوم هنوز کوله بار منطق را به دوش نینداختم که دل چشمکی به اندیشه ‌ام می‌زند و عاشقی را مطرح می‌کند سر دوراهی می‌نشینم تا پیروز میدان با لبخند وارد شود و باز هم  دل ورود ممنوع عقل را اعلام می‌کند #ناهید گرداب( یاس) شعر نوشته ... مروارید چشمانش قدم‌های آخر ماندن رو به اتمام  بود مروارید چشمانش چه آرام و مظلومانه گونه‌های بالش را نوازش می‌کرد و قطره قطره‌های غلتان بغص‌های بر دل مانده را رونمایی می‌کرد مانند اسطوره‌های...
قلم شما

اثری از بهاره نوروزی سده از شاعران انتشارات حوزه مشق

"یکی بود یکی نبود " فکر کن من و تو بودیم و یک دسته گنجشک و درخت هایی که آشیان آتش گرفته ی شان را از خود دور می کردند فکر کن گنجشک ها خوشبختی بر باد رفته ی شان را هوار بکشند و من چقدر دلتنگ عروسک بازی م مثل کودکی هام کنار یک حوض بزرگ با چند ماهی کوچک و چه سلطنتی داشت کودکی بر ما آن روزها ساعت ها و ساعت ها خیره به هم و هیچ چیز نمی توانست حواس کودکی هامان را پرت کند پرده ها کشیده شد قد کشیدیم میان جاده هایی جوانی مان...