اثری از فاطمه قربانی از هنرمندان انتشارات حوزه مشق
*شهر، آنطور که باید، شاید است.
*پنجره خواست شناخته نشود، به روی خود توری انداخت.
*درخت سردش بود، اما باز هم در سرمای جانکاه زمستان، «بستنی» میخورد.
*غمی سنگین داشت،برای همین با گاری حملش کرد.
*«قسمت» نبود، تنها قسمتی بود که برا ما نبود.
*همه، آرزو بود اما پایش، بسته.
*دیروز، امروز فردا بود.
*تا شقایق هست، زندگی باید بست.
*آشوب، تنها آرامش این خونه بود.
*خواست، بلاخره برخاست.
*تا خواست نطق کند، فیتیله رو پایین کشید.
*زندگی، مرگی است بر اثر تصادف.
*تا خواست «لبخند» بزند، سقف اتاقش شروع به «بارش» کرد.
*”زمان”، اگر قرار بود شاغل شود، “قضاوت” را برمیگزید.
*نخواست آدمها را ملاقات کند، به خاطر همین وانمود به «کرونا» کرد.
*آتش بازی دلش میخواست، جرقه را بهونه کرد.
#فاطمه-قربانی
#کاریکلماتور 💫
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
09191570936
09393353009
https://hozeyemashgh.ir
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی