اثری از بانوی هنرمند حانیه سادات باغبانی_انتشارات حوزه مشق
یکشنبه ۱۲:۲۰ظهر بود به رسم عادت هر روز با گرمکن ورزشی و دوچرخه جلوی یکشنبه بازار پاتوق همیشگی بود همیشه آراسته دست به سینه پای راستش روی زمین پای چپ روی پای راست روی پنجه وایساده بود پیر و جوان بهش نگاه میکردن میگفتن: " خوش به حال اون کسی که اینجوری چشم انتظار وایساده " انگار کسی گفته بود یکشنبه های هر هفته مرا درون بازار پیدا می کند هر روز در دلم قربان صدقه غریب آشنا میرفتم با لبخند به سمت فانوس فروشی کنج بازار رفتم میان آن همه فانوس تنها یک فانوس چشم مرا گرفته بود چشم...