پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند هدیه تیموری تالاندشتی‌_نشر حوزه مشق

غلط ( اشتباه)

 

بله بله اومدم،آروم تر،ای بابا،این قدرت به جای اینکه با کلید درو باز کنه،با پاشنه پا درو میزنه، انگار یه بچه ده سالهَ ست. به خدا بچه های ده ساله اینطوری در نمیزنن آدمو حیرون میکنه،
قدرت( بابا)-باز کن…باز کن
نوشین(مامان)-سلام
بابا-بروکنار مگه کوری؟نمیبینی دستام پُرِخانوم، عوضِ تشکرتِ!صبح تا شب دارم جُون میکََََنَمَ.
مامان-زورگوی ِخودخواه،خوبه همش، ضایعاتِ کارتن ِ
بابا-چی زِر زِر میکُنی خانوم؟
مامان-هیچی بفرما.
-سارا
بله مامان.
-بیا کمک،اینارو بذاریم گوشه انباری.
-چشم..سلام باباجون خوبی؟خسته نباشی.
-دِلت خوشه ها…برو کنار بچّه جون ،میخوام بشینم.
-خانوم،این چایی چیشد؟زبونم سقف دهنم چسبید.
-بفرما.
-این چیه خانوم؟چراتلخ ِ؟مگه قهوهَ ست؟ یا تریاکی ام؟
-وا قدرت !من که همیشه اینطوری می ریزم خودت گفتی.
“مامان_کاش تریاکی بودی ،لابُد می گفتم :معتادِ، پوستِ مونو در آوردی زنده زنده،چالمون کردی.”
بابا-چی میگی با خودت، مثل پیر زنای غُرغُرو شدی؟
-هیچی با سارام میگم بیا این میوه هارو بچین.سارا_حرف تودهن مامان تموم نشده بودکه، تلفن ِزوار در رفته بابا زنگ خورد.
“زیرلب میگفتم:یکی نیست بگه این همه میگی : دارم،دارم یه گوشی خوب بگیر. به خدا اونایی که ندارن مثل پولدارا خرج میکنن برعکس ما!”
بابا-سلام سعیدجان(دوست بابا)_خوبی؟نه مغازه نیستم،خونه ام.
آی آی داغ ِدلموتازه نکن.دیروزیکی اومدمغازه ،ازمُشتری هام نبود،مشتری هامومیشناسم. مقداری جنس خرید،امروزپس آورد،گف: آقا لامپش خوب نیست..جنسش خارجیه،گرونه ،نمیخوام،مغازه بغل دستت جنس خوب وباکیفیّت داره بااینکه تولیدکشورخودمونه،ارزونترِ،من نمیخوام.بحثمون بالا گرفت وگلاویزشدیم.حالا ازشانس ،همین آقا،مامورتعزیراتِ ،که من بی خبرم.خلاصه ازهم جدامون کردن ومغازه پلمپ شد.اینم کاروبارما،دستت دردنکنه زنگ زدی،خیلی مردی،نه کاری ندارم، سلام برسون. خدافظ سارا_”داشتم باخودم فکرمیکردم چرابابافقط واسه ماصداشوبالامیبره ودست بِزن داره؟”باصدای ِ یزدان یزدان گفتن ِ بابا به خودم اومدم_ این همه درس خوندی چی شد پس؟جواب کنکورت اومد؟یزدان_ بله بابا ،صنایع غذاییِ تهران .سارا_یهوباباآتیشی شدوهرچی دم ِ دستش بود،میوه ،چای ،اِستکان،،سینی وقندون هرکدوم جایی پرت شدن._این همه خرجت کردم صنایع غذایی؟اونم پیام نور؟اون چه کوفتیهِ؟فقط،پزشکی._بابا،من که پار سال قبول شدم یادته که؟پرستاری و تربیت معلم.همشونم دانشگاه ملی ،خُومیذاشتی برم ،دوستام همه رفتن دانشگاه ومن هنوزدارم کنکور میخونم.
_ بسه …بسه این مزخرافات چیه میگی ؟نه خیر بی فایدهَ ست،مغز توکَلهَ ت نیست،فقط واسه بخور وبخواب خوبید.هم سن ِشمابودم، خودم خرج خودمو درمی آوردم. آلان دوقورت ونیمِتم باقیهِ .خجالت بکش یزدان.میری دانشگاه افسری، وگرنه یاجای منه یاجای تو.نفهم، پول بی زبونِ منونِفله می کُنهِ،عین خیالِشم نیست،پُروپُروجلوروم وایساده ،بروگمشو ازجلوچشمام ،تانکشتمت.
وحالا توسارا خانم!توچی میخوای بخونی؟ من… من …چیزه …حرفتو بزن..باشه.. باشه… باباگوشموول کن..مامان _ ولش کن مرد_ تویکی حرف نزن هرچی آتیش ِازگور ِتوبلندمیشه،بچه ها،روحرفِ من حرف میزنن._ کُُفرنگومرد،همه آرزوشونه بچه هایِ به این خوبی داشته باشن._ کشتیش بچّه رو_ به درک._ دست مامان حائل بین منو بابابود،یهوباباافسارپاره کرد ،دستِ مامانو پیچوندومامانم جیغ زد:ولکن مرد ،شکست_ بزاربشکنه به درک باصدای در ِخونه ساکت شدیم.بابا_ کیه؟بفرمایید.این چیه؟مامور_ اِخطاردادگاه،چندباردیگه اومدم نیومدی دادگاه ،این دفعه باحکم جلب میام._ بابا،باصورتی برزخی اومد،آستین لباسِشو تا زد،یاخداخودت رحم کن .هروقت اینطوری می شدخونِمون حلال بود_ واسه من حکم جلب میگیری؟ تواین هیری ویری گوشی مامان که سال تاسال زنگ نمیخوردصداش درآومد. من_ الو..که باصدای دادوبیدادِ بابامیگم قطع کن .قطع کردم.مامان_ خدالعنتت کنه کم آوردم ،نگاه کن این هر روز ِزندگیه منه،چی ازجونم میخوای؟جونیمو،عمرمو ،همه چیمو،ِاَزم گرفتی،هرجوردلت خواست منوبه ساز خودت رقصوندی،ای باباعروسک کوکی نیستم ،تقصیرِمنه،گولِ ظاهرتوروخوردم،حق بانامزدِ اولت بود، اَزت طلاق گرفت ،توچطورآدمی هستی؟مثِ یه رُباط می مونی، محبتت کو؟کجابودی بچّه هات قدکشیدن؟همش کارکار… یادته میگفتم :هرجا میری واسه کار،بزارماهم بیام اونجا.میگفتی :غریبستون وفِلان…ماه به ماه نمیومدی خونه،الان به قول خودت وضعت خوب شده ومغازه داری،پولتوبه رُخ میکشی.وقتی بچه هامیان دور وبرت تودهنی میزنی،چقدرالتماست کردم، بچه هامحبت میخوان، اونام شدن کوهِ یَخ.

 

زندگی روواسَمون زهرکردی،حداقل زهرخوبیش اینِه، که میخوری وتموم میشه، ولی داریم زَره زَره آب میشیم.آشغال ،همش بایدفاکتور(لیست)بگیریم ،چقدرخرج کردیم،خسته شدم،توخَستَم کردی.سرکاربودم ،نذاشتی برم سرکار،گفتی زن بایدخونه دارباشه به بچّه هارسیدگی کنه ،هرچی خواستی خودم دربست دراختیارتم،کو؟ کجاست؟کاری کردی خونوادم بهم سرنمیزنن، هرچی عقده داری سرماخالی میکنی ،توکدوم دهه داری زندگی میکنی؟چشماتو بازکن.ذلیل شده همه چی روپول می بینی، دریغ ازیه زره خوشی،چرااجبارمیکنی؟ بچه هاچی بخونن،چی بخورن،چی بپوشن،خجالت بِکِش مرد. بچه هات بزرگ شدن. _خفه شو.(سارا)_بابابه مامان گفت: حالا واسه من قُشوُن کِشی میکنی؟همزمان میگفت و کتکم میزد._پاشوخودت وبچه هاتوجمع کن بریدازاین خونه،که همزمان شدباصدای( پدر بزرگ پدری)_ کسی که بایدازاین خونه بِره بیرون تویی،بی شرف اینطورتربیتت کردم؟هان؟صدات تا هفت تا خیابون اون وَرتََرمیره آبروواسم نذاشتی.( پدربزرگ مادری)_ کسی به من زنگ نزده جناب ،
ازدَم ِ مغازه رد میشدم،پُلمپ بود.اِتفاقی پدرتونو دَم
مغازه دیدم.میخوای اَزش بپرس.زنگ زدم به گوشیت برنداشتی،زنگ زدم نوشین که صدای دادوبیدادمیومد،شَستَم خبردارشد، بازم خبریهِ.
اگه میبینی کوتاه اومدم ،گفتم: بچه هات بزرگ شدن ،وگرنه بدم از نوشین نیومده ،دخترموازسرراه نیاوردم.زندگی کردن لیاقت میخواد ،که متاسفانه تویکی نداری. سارا_ روکردم سمت باباگفتم:هرحرفی زدیداحترامتونگه داشتم ،اگه میخواستی زندگی کنی نه خودتوزندون اَفکارت میکردی،نه ماهارو،تواِسارتِ اَفکارت نگه میداشتی.یزدان_ آره بابا،هرکسی توزندگیش غلط داره وبایدتصحیح بشه،متاسفانه غلط های خودشونمی بینه وازدیگران غلط میگیره .مامان_ ذات آدمها عوض نمیشه.همه مون توفکربودیم ،باصدای مامان که گفت: بابا بریم ، به خودمون اومدیم.

پایان

نویسنده : هدیه تیموری تالاندشتی‌

 

 

 

❤️❤️

روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق

https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir

چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب   همین الان به کارشناسان حوزه مشق پیام بدهید.   ۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶  ۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

تصویر نویسنده
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *