پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحید رضا علیپور _انتشارات حوزه مشق

در تو می‌بینم خدا را، یا حسین! نور از قبرت ببارد، نور عین! من سر درد و دلم وا شد، بیا در دلم یک دفعه بلوا شد، بیا بچه ها زیباتر از پروانه اند بچه ها چشم و چراغ خانه اند شمع روشن کن درین شام سیاه بچه می‌ترسد، چکارش با سپاه!؟ فتنه ها زیر سر عشق تو بود واژه ها از دفتر عشق تو بود خودبخود آمد مدادم سمت دل تازه در آمد سرم از آب و گل کار دل تنها بهانه گیری ست شاعرت دیوانه ی زنجیری ست دارد اعصابم مدارا می‌کند سفره ی دل را غمت وا...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحید رضا علیپور _انتشارات حوزه مشق

با قرار بیقراری ها که مَحرَم می‌شویم عهده دار پرچم ماه محرم می‌شویم در عزای رجعت سرخ حسین ابن علی مدتی غرق عزا و آه و ماتم می‌شویم سفره داری می‌کند بانی بدون اسم و رسم بانی خیر و شریک سفره ی هم می‌شویم این حسین ابن علی فرزند پاک حیدرست خوشه چین سفره ای کرده فراهم می‌شویم دسته های سینه زن بر سینه و سر می‌زنند حلقه ی زنجیر این خیل منظم می‌شویم گریه ی زیر علم گاهی چه حالی می‌دهد ما که دلتنگ سر و روی معظم می‌شویم نوحه می‌افتد به جان خانه ی صاحب عزا روضه می‌چسبد...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحید رضا علیپور _انتشارات حوزه مشق

هر وقت که کردم گله، گفتی به جهنم از بابت هر مسئله، گفتی به جهنم گفتم نکند بوسه به رویت ننشیند از دورترین فاصله، گفتی به جهنم من درد کشیدم، نظرم را نگرفتی از هر نظری یک دله، گفتی به جهنم اعراب ندارد ز محل دلهره هایم سر رفت اگر حوصله، گفتی به جهنم "در حسرت دیدار تو آواره ترینم" بستی به کمر نافله، گفتی به جهنم گفتی به درَک، درک نکردی بدنم را چون چه چه یک چلچله، گفتی به جهنم آوار شده روی سرم لشکر غصه غم کرده به دل ولوله، گفتی به جهنم ای خانه ات آباد،...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

بابا تمام تار و پودش، درد می‌کرد مردی که تا عمق وجودش، درد می‌کرد تا آخرین لحظه نوازش را بلد بود من شانه هایم در نبودش، درد می‌کرد چین و چروک صورتش هم خنده رو بود بد زیر چشمان کبودش، درد می‌کرد شاعرترین شاعر برای شعر من بود شعر تر و کشف و شهودش، درد می‌کرد چیزی ز مردی در وجودش کم نیاورد پایش ولی وقت ورودش، درد می‌کرد وقت شروع تازه اش،،، نقطه سر خط دورش بگردم، دیر و زودش، درد می‌کرد آن آخرین شب جمله های ناتمامش آن خانه بوی دود عودش ،،، درد می‌کرد #وحید_رضا_علیپور #بی_نام  ...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

ریحانه مادر جان بدو، دورت بگردم خوشبوتر از ریحان بدو، دورت بگردم زیبای با ایمان بدو، دورت بگردم ای آیه ی قرآن بدو، دورت بگردم گلپونه ی کرمان بدو، دورت بگردم مادر بدو ریحانه، مهمان ها رسیدند مادر! لباسم صورتی باشد قشنگ ست!؟ رنگ دل گوشی که ست باشد، چه رنگ ست!؟ ریحانه! مادر قصه ی ماه و پلنگ ست آماده شو این کاروان گوشش به زنگ ست دست شغال قصه ها بمب و تفنگ ست مادر بدو آنها به ریحان ها رسیدند آنجا گلی گم کرده و می‌جوید او را مادر به هر گل می‌رسد میبوید او را گلزار...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

این کودکان که بعضی با رنگ و روی زردند دنبال لقمه ای نان ،توی هوای سردند بعضی سر خیابان پشت چراغ قرمز بعضی به پشت گاری صد کوچه دوره کردند دل های این جماعت خیلی ولی بزرگ ست در حد خود برای یک خانواده مردند یک کاغذ مچاله روی پیاده روها در اوج بی غروری وقتی زباله گردند پاداش یک سحر تا پاسی ز شب فقط هیچ با زندگی به سختی بازنده ی نبردند اصلا ابا ندارند از بار و زحمت کار رحمت به شیر آنها شیران دوره گردند در زیر پوست هر شهر خون لخته کرده بی حد اینها...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

  از کار من گره را چشم تو می‌گشاید امشب سفارشی کن قلب مرا بپاید تا صبح اگر بماند شرمنده کرده من را دستی که در نگاه اول خودش بیاید حق داری از نگاهم حرف مرا نخوانی اما محبتی کن دیگر تنم نچاید پهلوی تو بچسبد یک چای قند پهلو پهلوی تو بیفتد بر من ،نگو نشاید حالی به حالیم کرد پهلوی تو نشستن حال تو هم بدک نیست جوری که می‌نماید !؟ جوری مرا بغل کن تا چشمشان بترکد مال خودم فقط باش تا جانشان در آید بیخود نمی‌رود دل حتماً که علتی هست دست قضا غلط کرد در...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحید رضا علیپور_نشر حوزه مشق

باید این شاخه ی گل را سر خاکش ببرم دل خود را به کنار دل پاکش ببرم به دل هر که نیت کرده تفأل بزنم بوسه بر گردن و زنجیر و پلاکش ببرم باید امشب بتوانم به خودم برگردم سر به پیراهن خونی، ته ساکش ببرم دارد از گوشه ی سنگر به دلم می‌آید که خودم را سر راهم سر تاکش ببرم بخورم مست همان ها که خودش می‌نوشید سر سلامت جهت قلب دو چاکش ببرم بپرم چلچله وار از وسط چله ی تیر نکند سر نگذارد که به لاکش ببرم دلتان نشکند ای قافله ی بی تردید *آمدم دسته...