پایتخت شعر ایران

index.png
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

این کودکان که بعضی با رنگ و روی زردند دنبال لقمه ای نان ،توی هوای سردند بعضی سر خیابان پشت چراغ قرمز بعضی به پشت گاری صد کوچه دوره کردند دل های این جماعت خیلی ولی بزرگ ست در حد خود برای یک خانواده مردند یک کاغذ مچاله روی پیاده روها در اوج بی غروری وقتی زباله گردند پاداش یک سحر تا پاسی ز شب فقط هیچ با زندگی به سختی بازنده ی نبردند اصلا ابا ندارند از بار و زحمت کار رحمت به شیر آنها شیران دوره گردند در زیر پوست هر شهر خون لخته کرده بی حد اینها...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحیدرضا علیپور _نشر حوزه مشق

  از کار من گره را چشم تو می‌گشاید امشب سفارشی کن قلب مرا بپاید تا صبح اگر بماند شرمنده کرده من را دستی که در نگاه اول خودش بیاید حق داری از نگاهم حرف مرا نخوانی اما محبتی کن دیگر تنم نچاید پهلوی تو بچسبد یک چای قند پهلو پهلوی تو بیفتد بر من ،نگو نشاید حالی به حالیم کرد پهلوی تو نشستن حال تو هم بدک نیست جوری که می‌نماید !؟ جوری مرا بغل کن تا چشمشان بترکد مال خودم فقط باش تا جانشان در آید بیخود نمی‌رود دل حتماً که علتی هست دست قضا غلط کرد در...
قلم شما

اثری از هنرمند فرهیخته وحید رضا علیپور_نشر حوزه مشق

باید این شاخه ی گل را سر خاکش ببرم دل خود را به کنار دل پاکش ببرم به دل هر که نیت کرده تفأل بزنم بوسه بر گردن و زنجیر و پلاکش ببرم باید امشب بتوانم به خودم برگردم سر به پیراهن خونی، ته ساکش ببرم دارد از گوشه ی سنگر به دلم می‌آید که خودم را سر راهم سر تاکش ببرم بخورم مست همان ها که خودش می‌نوشید سر سلامت جهت قلب دو چاکش ببرم بپرم چلچله وار از وسط چله ی تیر نکند سر نگذارد که به لاکش ببرم دلتان نشکند ای قافله ی بی تردید *آمدم دسته...