پایتخت شعر ایران

پنجره ی قلبت را باز کن قناری این قفس اسارت را زمزمه می کند تا نهایت شب خواندم صدایم را شنیدی آرزوهایت را زمزمه کردم شنیدی صبح را زمزمه کردم حس کردی ! برایت از اشتیاق گفتم تو را در نهایت شب لمس کردم خواب را بر چشمم حرام و بیداری را به آن هدیه دادم با نفس‌هایت نفس کشیدم صدای قلبم را احساس کردی از تو به خاطراتم گفتم تو را برای مادرم بازگو کردم از تو ترانه ای ساختم قطره قطره اشک هایم را در حوض چشمانت ریختم با آرزوهایت حرف زدم به شکل گل بوته ای تو...

ای سرا پا احساس دختر کوچه ی پاییز نگو میان قدم هایمان نفس هایمان عشق هایمان فرسنگها فاصله است گاه در باغ انار زیر سرخ ترین خاطره هایت می نشینم تا پلک های خورشید بسته شود پشت حصار تمشک های نگاهت به آغوش کشیدم باور عشقت را ... واژه ها یخ زد و لبان من قفل شد به اشاره ای در کوچه باغ دلت گم شدم و خاکستر درونم شعله ور شد   ❤️❤️  روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق    https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir      چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی...

شده باسایه ی خود ترکیب شوی؟ یکی شوی؟ انگارهم خودت هستی وهم سایه ات یاکه سایه ات هم خودش است هم تو شده تنهاباشی؟ بی هیچکس! فقط سایه باشدوتو جزاونباشدهمدم؟ سایه باشدبهترین دوست بهترینی ک همیشه همراه توست.. ولی درتاریکی سایه ات هم گم شود؟ انگارخودراگم میکنی یاتکه ای ازخود!! *من* همانطوروهمانگونه خودراگم کرده ام.. نمیدانم خودمم یاسایه نمیدانم... شایدم همسایه! نمیدانم! شایدم گم شده ام ازخود درتاریکی درجاده ی بی انتها به نام زندگی! نامعلوم! بی برگشت! فقط باید رفت مستقیم وروبه جلو شایدکه به نوری برسم تاکه خودرا بیابم شایدم سایه را...   ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین...

ضمیر ناخودآگاه تا گلِ مهتاب می تابد به ایوانم هنوز گاه گاهی عشق می گیرد گریبانم هنوز سبز بودن در ضمیرِ ناخودآگاهِ من است برگِ پاییزم ولی بر شاخه می مانم هنوز در هوای خشک سالی های هر روز‌ بهار مثل ابری رفته ام ،در فکر بارانم هنوز خو گرفته با تمام موج هایت قایقم از تلاطم ها نترسانم که طوفانم هنوز بر نمی دارد کسی از دوشِ سنگم صخره را کوهم و آتش فشانی در زمستانم هنوز گاه صبرم در مصیبت مثل ایوبِ نبی ست بس که در اوجِ جوانی‌ پیرِ میدانم هنوز تک درختی مانده از باغِ امیدم،باغبان...

روزی از روزها به ایوانی نشسته بود پیری روح همچون برگ خزان و رخ پرآژنگ چون شمشیری گرچه از سختی ها سخن نمیگفت لیک ، چهره اش میشد غمین و ذمت نیم حرفش از دوستان نیم نگاهی هم به گورستان خسته، رنجور و فرسوده بود گاه چهره اش را ز دیگران می ربود ناگهان گذشت نانوایی ،روزیمند و کم سو پیر بتعجیل اوردش به یک سو کم سویی و نان می پزی یغماگر نیستی و روزی می بری گفت نانوا با اشک و اه که نمی بینند رنج ها را مگر افتاده به چاه گر که یک چشم مرا راضی...

آیینه از عکس رُخت زیبا و رخشان می شود با دیدن چشمان تو خورشید، تابان می شود گل با تو خندان می شود بلبل، غزلخوان می شود دنیا به عشق و مهر تو، بر من چو بستان می شود چون مو پریشان میکنی باد از تو رقصان می شود دریا ز جذب روی تو مواج و لرزان می شود من در طواف روی تو ، سر گشته ای در کوی تو از مهرِ جان افروز تو، دل رو به سامان می شود با آن دمِ عیساییَت با آن یدِ بیضاییَت کفرِ  وجودِ سرکشم، تجمیعِ ادیان می شود ای حُسنِ بی...

کتاب " مردِ ملی، مروری به زندگی دکتر محمد مصدق و کودتای ۲۸ مرداد " تالیف مهدی بیرانوند بزودی راهی ویترین کتابفروشی ها می شود.     به گزارش روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق کتاب " مردِ ملی، مروری به زندگی دکتر محمد مصدق و کودتای ۲۸ مرداد " اثر مهدی بیرانوند متخلص به روژمان بزودی منتشر می شود. این کتاب به موضوعاتی چون: زندگی شخصی دکتر محمد مصدق، ورود مصدق به دنیای سیاست، دوران نخست وزیری مصدق، بررسی کودتای ۲۸ مرداد به رهبری آمریکا و انگلیس به همراه آلبوم عکس و اسناد می پردازد.   مهدی بیرانوند...

شیدایی در میان غزلی نام تو آمد به سرم باز هم سلسله موی تو آمد به سرم دیگری خواند و ندید حال پریشانم را دید احوال دلم را که چه آمد به سرم باقی این غزلم شد غزلی چشم به راه با نسیم،خرمن گیسوی تو آمد به سرم مرغ آمین به تمنای دلم آمین گفت باز هم رایحه موی تو آمد به سرم قدحی پر شد و خالی شد باز مستی از دیدن آن روی تو آمد به سرم قلمم رقص کنان در پی یک رویی بود آمدی و قلمم سوخت چه آمد به سرم آن پری چهره ی بی...

داستان کوتاه اسم داستان: خودباوری من معتقدم آدم‌ها در کل دو دسته‌اند دسته‌اول کسانی هستند که تسلیم سرنوشت می‌شوند و به قول خودشان تقدیرشان اینگونه نوشته شده بوده و دسته‌دوم کسانی هستند که معتقدند سرنوشت و تقدیرشان را خودشان رغم می‌زنند. یعنی به معنای واقعی مفهوم زندگی را زندگی می‌کنند. که البته، درست‌ترین کار ممکن را انجام می‌دهند. من که خودم به شخصه از افراد دسته‌‌اول فراری‌ هستم‌. یعنی سعی می‌کنم با کسانی معاشرت کنم که زندگی‌شان را بر مبنای جمله‌ی تقدیر بوده رغم نزنند. چون مسأله مهم و اصلی اینجاست که تو باید خودت انتخاب کنی که دوست‌داری جزء...

رویای شیرین چشمامو می بندم خوابت رو می بینم کنارم ، می شینی رویایِ شیرینم تصویرِ دنیامی رویِ تو حساسم نزدیک تر، میشی برگرده، احساسم آرزوهایِ من همش توو دنیاته دریایی آرامش توو عمقِ چشماته قلبت رو می گیرم با این که مغروره باید که عاشق شی این دیگه دستوره دستات توو دستِ من اینجا تنها جاشه دور شی ، می میرم باید یادت باشه می خوام انتظار واسه من عادت شه یه روزی برگردی رویام، حقیقت شه پردیس کاشی   ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir   چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و...