پایتخت شعر ایران

بشنو تو ای پرنده ی غرق شده در تُنگِ شیشه ای دنیا، ورایِ حصارِ خمودگی است ماندن درونِ حصار، مردگی است پرواز در حصار، فرسودگی است پرهای خسته ز برخوردِ شبشه را جان بخش و تازه کن و پر بکش به اوج این آسمان که برایت کشیده اند جعل است و جهل و اوجِ عقب ماندگی است رفتن، به عمق و اوج در این دایره یکی است جستنِ قطره ز دریا و این بیهودگی است آگاه شو که رضایت به این حصار، بند است و یکسره تاریخِ بردگی است تو هدهدی که در این هستیِ فراخ، هستی، خلیفه ی سیمرغ...

کاش هرگز پشت پنجره های زندگی، رفتنی را به نظاره ننشینی آنگاه که پنجره هم از نفسهای غم بارت مه آلود می شود و همه فصل‌ها و روزهایت پاییز . آنگاه که زیباییها، برایت  جز کویری عریان نیست و عطر دریا، دیگر سرشارت نمی کند نه بوییدن گل سرخ و یاس به وجدت می آورد و نه ابهت شگفت انگیز جنگل،  شاعرت می کند آنگاه که لحظه هایت با سیاهی شب مانوسند تا بارش ابرِ چشمهایت را کسی به نظاره ننشیند. سخت است نظاره گر ریزش و مرگِ برگهای پیچکی باشی که همواره   سرمستت می‌کرد. آن لحظه است که در...

از شعر در ژرف تو آیینه ایست که منعکس می کند عطوفت را می پراکند عشق را ، ردیف می کند احساسات مشوش را و رنگ می پاشد بر بی رنگی ها غریبِ آشنا! قوافی نغز و جاندار نگاهت، شیرینی غزل زندگی را پدیدار می‌کند و آینه وجودت، روشنایی مانده از روز و درخششِ ستارگانِ گم شده در دودِ شب را فریاد می زند توآفرینشگر پرده دل انگیزِ مهر و شکوه و درخشش معنویتی غریب وار و خاموش، بر دهلیز سیاه شب بتاب و انسانیت را منعکس کن   #نازنین_نوری         ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی...

در حریم حرمم محرم اسرار شدی گرچه مرهم نشدی خوب، دل آزار شدی گفته بودی که به هر رفتنی عادت داری تو خودت رفتی و اینبار جفاکار شدی صبر کردم که مبادا ترکی برداری زخم خوردم زتو و سخت، بدهکار شدی سعی کردم که پریشان نکنم حالت را بستی آن روزن امید، وَ دیوار شدی تو ندانسته مرا سخت، قضاوت کردی رفتی و نزد خودت باز طلبکار شدی سوختم در طلب و بهر رها گشتن تو شعله را کشتم و تو دیر خبردار شدی بودنت بود بهشتی و نمی دانستی ره اغیار گرفتی و ستمکار شدی با تمام دل خود...

شده باران بزند خیسِ نگاهی بشوی شده دلتنگِ غمِ سرد و سیاهی بشوی؟ شده در خاطره ای غرق شوی تا به سحر هی تقلا کنی و زخمی آهی بشوی؟ شده بغضَت ببَرد، حالِ خوشت را به فنا خُرد گردی، تهِ ویرانه ی چاهی بشوی؟ شده درگیر شوی با دل و عقلت یکسر خسته ی آتش و احساس گناهی بشوی؟ شده زنجیر شوی با نِگهی خون آشام پیرگردی وُ اسیرِ دل ماهی بشوی؟ شده هی شعر ببافی وُ غزل نخ بُکنی تا سبک گردی و مثل پر کاهی بشوی؟ آه! این راه، پر از حادثه ی جانکاه است می‌برد پیش که...

تو با آن دلبری، خنیاگر شیرین و لیلایی سرودِ خسروانیِ پر از شور نکیسایی دلم را می‌برد رامشگرِ چشمانِ زیبایت به اوجِ لذتی شیرین و یک جشنی تماشایی نفسهای تو جان بخشید باغ خشک روحم را و بی تردید تو،  ایفاگر نقش مسیحایی میان این همه کابوسِ وهم انگیزِ جانفرسا سراسر، شادیِ شیرین ترین تعبیر رویایی   نازنین نوری     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه...

دخترک با رقص زیبای دو چشمانش با نُت افسونگر موی پریشانش با لبانِ خسته از گفتن در پیِ یک زندگی می گشت غرق، در رویای بودن بود *** از میان روزنِ تاریکیِ شب ها صبح را در انتظار است او تا که شاید زندگی را زندگی بیند *** شاید او خواهانِ یک منجی ست تا کویر خشک دنیایش عطر گلهای اقاقی را به خود گیرد تا که فرشِ شهرِ پردردش رنگِ گلهای بهاری را به خود بیند آه اما... منجیِ رویاییِ افسانه های او در تلاطم مانده و در انتظارِ ختمِ طوفان است   نازنین نوری     ❤️❤️ روابط...