اثری از نازنین معصومه عسگری از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
به نام خدایی که در این نزدیکیست دادگاه مورچه ها روزی و روزگاری یک دختر کوچولو درآپارتمان ۴طبقه ای زندگی میکرد او مورچه هارا دوست نداشت وبا انها رفتار خوبی هم نداشت. روزی یکی از مورچه ها دخترکوچولو راکه اسمش پریا بودگاز گرفت. پریا آنقدر دردش گرفته بود که مورچه ی بیچاره رابا انگشت اشاره اش له کرد وکشت. لحظه ای نگذشته بودکه لشکری از مورچه ها اورا همراه خود به دادگاه مورچه ها بردند. پریا کوچولو ترسیده بودوبا خود میگفت: این مورچه ها بامن چه کاری دارند آقای قاضی همان سیبیل مورچه باهمراهی خنگول مورچه محکمه را آغاز کرد....