شعری زیبا از بانوی هنرمند مهرناز رسولی _انتشارات حوزه مشق
سبز بود اگر چه چشمانش ابری کمی با درنگ می خندید اندک دلهره ای در پسِ هر لبخندش نمایان قطرات اشک در بطنِ زنانه اش سِقط میشد قطع به یقین عاشق بود حتی صدای خودش را دیگر نمی شنید خودش را نمی دید حرف ميزد دریغ از حرکتِ لبانش و دست هاش گرهِ کورِ اضلاع درد در جنونِ عشقی راستین قطع به یقین نگاهش در گرو عشقی یک جانبه، گم بود . مهرناز رسولی 💎💎💎 چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،کتاب کودک، کتاب کار،ترجمه کتاب، سفرنامه،زندگینامه،نمایشنامه،فیلمنامه و... با شرایط ویژه و تبدیل پایان نامه ارشد و رساله دکتری به کتاب با بهترین...