اثری از بانوی هنرمند مرضیه بابااوغلی_نشر حوزه مشق
حبیبم گرچه هر شب سرمه در چشمانِ خود کردم به دیدارت شود روشن که هم پیمانِ خود کردم بدوزد بر درِ بسته، بیایی با لبی خندان ولی با بی وفایی ها نگر گریانِ خود کردم تو زهری یا شرابی دستِ این دیوانه ی مستت که نا خورده شدم مست و ستم بر جانِ خود کردم به جادوی سیه چشمت وجودم گشته تسخیرت ز سِحرت شادم و تکیه به این ایمان خود کردم صدای چشمه ی آبی درونِ دشتِ پر لاله که منهم بلبل مستم به آن درمان خود کردم زدم فالی ز حافظ تا بیاید وعده ی وصلت نیامد باز...