اثری از مرتضی اسماعیل زاده از شاعران انتشارات حوزه مشق
یا رب مستورم از این شور که در جان من افتاد مستان همه حیران، که پیمانه به دل داد در سبزه و گل دیدم آن چهرهی معشوق خورشید محبت خدا بود در جان من افتاد بسته ام من به آواز پرستو، دل حیران هر ذره فغان کرد که: «ای عشق، تویی جان» مستانه در این بادیه با نور سفر کرد هر برگ شد آیینه، که رخسار خدا کرد در هر نفسم نام تو پیچید چو مهتاب در سینه بجز شوق تو، دیگر نشود خواب با نام تو مستم، نه ز می و نه ز شرابی این بادهی جان را تو...