اثری از هنرمند فرهیخته محسن فروغ افکن_نشر حوزه مشق
شعری برای قیصر و پایان انتظارها آخر تو هم با قطارِنیامده رفتی! ایستاده بودی همینجا در ایستگاهی که نبود به هم ریخته تر از من اما شبیه تر از شب ترین شبها به من که بعد از تو فهميدم وقتی قطار نیست انتظار یعنی چه! تو رفتی و من جای تو ایستا ده ام ودارم واژه های شعرم را سوخت بار روشنایی یاد تو میکنم دز شعر من هنوز مردم بر نیمکت های همان ایستگاه نشسته اندکه نیامده رفته و همهچیز حتی ایستگاه را با خودش برده است! اکنون که تو هم رفته ای من انتظار واژه های خودم...