اثری زیبا از بانوی هنرمند سمیه زورمند بافنده
حرفهایم مثل قصه هیچ کس باور نکرد غصه هایم مثل قصه هیچ کس باور نکرد درد دل خواهم بگویم تا که من راحت شوم دردهای غم به چهره هیچ کس باور نکرد هر چه من بالک زدم اشک بهاری ریختم قلب من را پر ز غصه هیچ کس باور نکرد من شدم پروانه ی دور سر آنها ولی مِهر در من را نهفته هیچ کس باور نکرد من نگویم مهربانم بلکه میخواهم بگویم عاشقم با قلب خسته ، هیچ کس باور نکرد من دگر هرگز نگویم حرف های قلب خود را چون دلم روزی شکسته...