اثری از هنرمند فرهیخته جواد خلیق معینی_نشر حوزه مشق
در آتش افروخته اسپند کنید بر صورتتان دوباره روبند کنید یک شهر پراز خوشکل و نازک بدنید یااین سگ چشمان مرا بند کنید در برزخ قلب من که آتش افروخت میدید به عشق او تمامم میسوخت افسوس نفهمید اگر نخ بدهد از شوق زمین را به زمان خواهم دوخت گفتی شب شاعرانه برمیگردم در قاب غزل ترانه برمیگردم حالا که تو عشق قصد بازی داری من هم به دروغ خانه برمیگردم عمدا چشمان تو ویرانگر و پرتجهیز است سگ دارد و تیر مژه ات خون ریزاست نزدیکی بوسه گاه لب سوخته ام لبهات مذاب سرخ مست انگیزاست حسرت به دلم...