اثری از شادی جدی از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
لحظه ی آغاز من در آستان و آغوش شانه های تو متولد شد .. آنروزها که عسل چشمان مهربانت هویت مرا شکل می داد .. آوای کلام و نوایت بر گوش بصیرتم آویز شده ست … تو سرشار از نور … و لبریز از عشق … نگاه مقدس و گلهای لبخندت همراه تو به آسمانها عزیمت کردند .. کبوتر قلبت در فصل زمستان هجرت کرد .. آن روز که سایه های مات از درون من رخت سفر بربندند ، قلبم به تو ملحق خواهد شد … عزیمت کردی ، سفرت سلامت در آبی آسمان ها … پدرم …🕊 شادی...