قلم شما

اثری از ستایش زنگنه از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

(انتظار) از آنجا که دوستیِ دیرینه‌ای با بهار ،دختر شر و شیطون و رفیق شفیق کودکی داشتم ؛ از من خواست که در مراسم خواستگاری اش کنارش باشم . . قرار بود با امیر ، پسری که دوسالی میشد ؛ رابطه داشتند ازدواج کند . . بالأخره شب خواستگاری فرا رسید . . با اینکه کلی کار داشتم برای انجام دادن ،اما رسم رفاقت نبود که تنهایش بگذارم . . ماه کم کم وسط اسمان امده بود و ساعت از نیمه شب گذشت وهمچنان خبری نشد ؛ مادر و پدر بهار آشفته به قصد خواب به اتاق رفتند . ....
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه_انتشارات حوزه مشق

از وقتی نیستی حالم خوب که نه ؛ ولی آنطورها هم که فکر میکنی بد نیست . . گهگداری دست به قلم میشوم و دردِ نبودت که بر دلم تلنبار شود را روی کاغذ بالا می آورم . . گاهی هم کنارِ پنجره مینشینم و به یاد ؛ با هم بودن‌هایمان سیگاری آتش میزنم . . خاطرات کوتاه اما شیرینمان را مرور کنم ؛ تا کمی از دلتنگی ام کاسته شود . . راهی آنجایی میشوم که عاشقانه‌هایمان را ثبت کرده بودیم . . هر چند وقت یک بار سری هم به عکسها و فیلمهای ؛ خاک خورده و خاطراتمان...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _انتشارات حوزه مشق

هیچ وقت نمیتونی بفهمی پشت خنده های آدما چقدر بغض جمع شده، پشت بیخیال گفتناشون چقدر حرف نگفته تلمبار شده ... پشت آرایش غلیظ یه زن چقدر عشق، دلشوره، اشک، شک پنهون شده و پشت سکوت سنگین یه مرد چقدر غرور، ترس، درد! تو هیچوقت نمیتونی بفهمی! نمیتونی متوجه بشی که پشت قیافه منطقی یه آدم چقدر جنون، پشت عصبانیت یه آدم چقدر مهربونی پشت شلوغیای ذهنی یکی چقدر تنهایی؛ پشت انزوای یکی چقدر دلیل.. تو از خاطرات کودکی یه قاتل زنجیره ای، یه دزد حرفه ای، یه معتاد الکلی چیزی نمی دونی... تو خیلی وقتا، خیلی جاها، توی خیلی...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _نشر حوزه مشق

من بیش از حد فکر میکنم و عمیقا همه چیزو حس میکنم . مثلا یه نخ نازک رو تبدیل به یه طناب محکم میکنم ، وصلش میکنم به یه لنگر و در نهایت پرتش میکنم تو یه اقیانوس ژرف و عمیق... البته این برام مهم نیستا . . من با این چیزا غرق نمیشم... اینکه مردم نمیفهمن ریز به ریز کاراشون ؛ ریز به ریز رفتاراشون . . باعث میشه چقدر خودخوری کنم . چقدر فکر کنم . این باعث میشه ك غرق بشم و غصه بخورم :)! ستایش زنگنه       ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _نشر حوزه مشق

شنیدی که می‌گن ضربه روحی ادمو قوی تر میکنه؟؟ بنظر من اصلا اینطور نیست! چونکه ضربه روحی، مثل شکست تو کار و درس نیست که با تلاش و سختی بشه قوی‌‌تر شد . ضربه روحی باعث می‌شه بی‌اعتماد شی، افسرده شی، کابوس ببینی، اضطراب دائم رو تجربه کنی، و خسته بشی از هرچیزی که قراره باهاش مواجه بشی و ترس مقابله با خیلی چیزا، که حتی تصور کردنشون هم ازار دهندست ... آدمی که ضربه ی روحی دیده شکنندست... پس اینو تو ذهنت داشته باش که آسيب روحی قطعانمیتونه قوی‌ترت کنه.... اما باعث میشه پخته‌تر، محتاط‌تر و آگاه تر بشی...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه _نشر حوزه مشق

تو نموندی بدونِ اینکه پشتِ‌سرِتو نگاه کنی رفتی... من وقتی رهام کردی خیلی اذیت شدم مثل گلی که از ریشه جدا شده باشه... نمیخوام خودمو قانع کنم بگم، رفتنِ تو برام مهم نبود ، نه ؛ برای کشیدنِ درد نبودنت تا آخر عمر اماده بودم... هربار که اشکِ منو در می آوردی هربار که دِل بیچاره منو به غم دچار میکردی من آماده بودم! اما چرا ؟ مگه یه آدم چی میخواد جز اینکه یکی دوسش داشته باشه ؟ الانم برو ! کاری ندارم باهات . . . فقط از این به بعد نگران اینم که کی قراره بعدِ من...
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه_نشر حوزه مشق

چند سال پیش که ما با همسایه ها رفت و امد داشتیم، یک واحد پسر همسایه مجرد که بعد از فوت خانواده اش تنهایی زندگی میکرد و گاهن همسایه ها برایش خوراک میفرستادند شیفته دختر همسایه شد که چند باری برایش غذا درست کرده بود، هروقت آن دختر خانم غذا میفرستاد حتی اگر سیر هم بود . . میگفت : ممنونم .گرسنه بودم ... و بالعکس اگر تنها این خانم برایش غذا نمیفرستاد . میگفت : امروز بی بهره ماندم. . در اواخر دورانی که در آن منطقه سکونت داشتیم، با هم ازدواج کردند و دورادور میشنیدم که بسیار خوب...
قلم شما

هنرمند فرهیخته بانو ستایش زنگنه_نشر حوزه مشق

هنرمند فرهیخته بانو ستایش زنگنه چه لطیف است حس آغازی دوباره، و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! و چه اندازه شیرین است امروز... روز میلاد... روز تو! روزی که تو آغاز شدی! تولدت مبارک❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق 🌹     https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir
قلم شما

اثری از بانوی هنرمند ستایش زنگنه_انتشارات حوزه مشق

دلم میخواد تو چشمای خدا زل بزنم و بگم دمت گرم که اونو سر راه زندگیم قرار دادی مرسی که یه تیکه از وجودتو تو وجودش قرار دادی و فرستادیش تو زندگیم. یجایی خونده بودم کسایی که عاشق هم میشن مثل این میمونه که قلباشونو جا بجا کرده باشن. اگر خار تو دست یکیشون بره اون یکی بیقرار میشه. خواستم بگم انگار که قلبم تو سینه ی اون میتپه و قلبشو گذاشته تو سینه ی من . جوری که اتفاقی واسش بیفته یا بغض کنه،اولین اشک از چشم من میاد. دلم میخواد دست خدارو بگیرم و بگم به خودت قسم...