اثری از رضا کریمی از هنرمندان انتشارات حوزه مشق
ابری شده آسمانم ، در برکه ماهی نمانده آیینه دل شکسته، دیدی که آهی نمانده فرماندهی عاشقم که ،کافر شدم با نگاهت در جنگ با کفر چشمت از من سپاهی نمانده من کوه آتشفشانم ،از بس ترک خورده جانم هی میخروشد زبانم ، افسوس راهی نمانده من شانه بی قرارم ،عادت به موی تو دارم رفتی و حالا برای ،تو تکیه گاهی نمانده سرباز خوبی نبودم ، تو مهره رو سفیدی در بازی عقل و چشمم،جز روسیاهی نمانده از من گرفتی دوباره،جانی که بخشیده بودی حالا به جز خاطراتت، دیگر پناهی نمانده #رضاکریمی خدمات ما شامل چاپ...