قلم شما

آثاری از بانوی هنرمند بهیه پیغمبری _نشر حوزه مشق

با انتظاری بی تاب و طولانی به تقویم نگاه میکنم پاییز است فصل دلدادگی پاییز است و پیدایت نمیکنم در این شهر در این دیاری که درختان ماتم زده اش در سبزی مکدرشان مهر و موم شده اند پنجره را غبار پوشانده و من ایستاده در باورهایم خوابم می بَرَد و تو مرا نشسته در تماشای غروب می بینی و چه غریبه و اشتباه می بینی مرا مثل همیشه ! اگر غفلت نبرده بود مرا دلم باران میخواست و یک چتر یک هوای پاکیزه مثل برگ نعنا خنک و معطر دلم بارانیم را میخواست و صدای قدم زدن اشتیاقِ تو...
قلم شما

اثری خواندنی از بانوی هنرمند بهیه پیغمبری _نشر حوزه مشق

قلبم را به سینه دوختم تا نیفتد میان تشتی که در آن رخت می شویند و چهره ام را پشت شمد هایی که آویخته برطناب باد می خورند، پنهان کرده ام تا آفتاب سایه اضطرابم را برصحن حیاط، بزرگ جلوه ندهد. دو کودک کنار حوض بازی می کنند، گذشته و آینده، البته من حال هستم، حال و هوایی که روی خوشی ندارد! خورشید می تابد و طاقت قلب تفت دیده ام را طاق می کند. دل به زلال حوض می سپارم تا شوری ها را بشوید و حال من به اعتدال برسد. در حال می مانم، مرز باریک میان گذشته...