اثری از بانوی هنرمند اکرم عباس زاده _انتشارات حوزه مشق
بهار به نهایتِ دیوانگی اش رسیده من امّا در ابتدای ترین نقطه ی دوست داشتنت تمام قد ایستاده ام ؛ خسته ام ! آنقدر که حاضرم صدایت را لایِ روزنامه ای بپیچم و برای روزِ مبادا نگه دارم ! آنقدر که می خواهم آمدنت را به تعویق بیندازی تا با لحنِ کوبنده تری بگویم پس کجا بودی این همه مدّت ؟؟؟ و تو ... دست بر قسمت سَرخورده ی شانه ام بگذاری و بگویی ...آرام باش ! آرامم ... آرام ؛ شبیه گلوله ای که آخرین مسافرِ ایستگاه را نشانه گرفته و هِی می رود می رود و باز می...