پایتخت شعر ایران

چه ناباورانه لحظه هايم بی حضور نفسهايت به يغما می روند و من هر صبح چشم هايم را در زمزمه ای از نگاه جامانده ات در آخرين صحنه از سكانس رفتنت می گشايم!! پروانه سلطانی     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در...

تا چند نوای بی نوایی؟ هم بار فراق و هم جدایی پاییز رسیده بازم از راه ای وای به من اگر نیایی.... .............. حمیدرضا آباد _ استان یزد   ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و رساله در رشته های علوم انسانی و اسلامی استخراج مقاله از پایان نامه و اکسپت مقاله  انجام طراحی جلد و صفحه آرایی در بالاترین کیفیت  ویراستاری حرفه ای کتاب همین الان...

شهباز به پشت روی تخت دراز کشیده بود و چشم‌هاش رو بسته بود.فکر می کردچشم‌هاش روکه ببنده دنیااز حرکت می ایسته یاشایدهم تصورش این بودکه زمان درلحظه هایی که او چشم‌هاش رو به روی جهان بسته یک گام دوگام می ره جلو.یک لحظه به سقف مورب سلول که از گچ وسیمان بود خیره شد.از جرزِدیوارهای سلول صدای زخمه های رنج به گوش می رسید.صدای درهم و مبهم انتظارو دلتنگی.رنج هفت سال حبس باانتظار وامیدِ هر لحظه ای برای بخشش ودر این امید،معمایی جز زمان براش وجود نداشت.این تاروپودِ درهم پیچیده ی گذشته،حال،آینده،همیشه و...هیچوقت.تو این هفت سال، تفکردرباره ی زمان براش...

به آدمی فکر کن که روز ها بیدار و شب ها خواب ندارد… به زنی فکر کن که آخرین نامه معشوقه اش در اداره پست گم شده … به پسر بچه ای که کادوی تولدش آن چیزی نبود که آرزو میکرد… و به منی فکر کن که بی تو روز ها و شب ها بیدارم… و نامه ها و پیام هایم انگار اصلا به دستت نمی رسند… و شب های تولدم هیچ گاه تورا نداشته ام…. به من بگو برای این همه اندوه یک زن کافی است؟! فاطمه نوری     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir...

خواب و خیال زیرچتر تک درختی فارغ از دنیا و من سایه درآغوش بود وخواب در رویا و من بیدمجنون بالهایش را به رقص آورده بود باد میزد شانه بر مو بوسه برلبها و من درحریم خلوتش مستانه ازبوی خیال شبدرو ریحان وسوسن عطر درگلها و من شاد بودند آن سبکبالان وپیرامون سر هریکی را تکنوازی بود درمعنا و من خنده برلب داشت یارو یک سبد گل دربغل نم نمک آمد کنارم آن گل زیبا و من گفت برخیز جان من دیدی که آخر آمدم حال بنگر چشم و ابرو آن قد رعنا و من دست بر گیسو بنه مهمانیم...

چمدان تنهایی ما پُر است از یادِ او او که هرگز نديده ایم لمس نکرده‌ایم اما عاشقانه با او زندگی کرده‌ایم       بعد از تو این آتشِ سینه‌سوز این درد نهفته به جان را چه کسی از قلب من خواهد زُدود این جفایِ خندان را که در دیده‌اَم نشانِ دریاست چه کسی خواهد زُدود آه، بعد از تو ز برقِ چشمانم نشانِ غمِ تو پیداست...     در نیمه‌یِ زندگی بودم خسته و پریشان آمدی سرزمینی از اشتیاق، مرا دربرگرفت و اِقلیمِ حنجره‌م از دهانِ مُشجرِ تو، شکُفتن گرفت هایده اسدی     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین...

«تقدیم به تو...» از تو که دورم  دلم انگار، شاعر می شود واژه ها در پشت اشکم زود ظاهر می شود آری... تویی که  با احساسی که در من بوجود آوردی و تمام مرا تسخیر کردی، دوستت دارم عزیز اما نمی فهمی مرا... ای شاهٍ دلم ضرب آهنگ دلم با تو منظم می شود... سلطانٍ قلبم ساز شعرم نت به نت کوک ردیف نام توست ای عشق ستودنی...♥ تو آرامش هر لحظه ام هستی... تنها دلیل ممکن زندگیم، نور چشمام هستی من، دارو ندارم، عشق دلم... تو با حضورت یک نور وسط تاریکی جاده بودی برایم، یک قشنگی بین تمام...

وقت وصال است، وقت درهم شکستن تمام زنجیرها و قفلهایی که روزگار مدیدی است به دست و پای من زده شده است. سالهاس دنبال تو بودم، سال‌هاست درب خانه ات را بارها و بارها کوبیدم تا درب بگشایی آری ، سالها و ماههاست که منتظر یک نقطه روشن از تو هستم چقدر اشکانم سرازیر شد برای اینکه تو مرا ببخشی بلی ، سالهاست که منتظر یک پاسخ بله از تو بودم و تو صدایم را شنیدی ، به من گفتی باز آی، دور بودن از تو دردناک ترین حس دنیا و جهان بود میدانم که میدانی دور بودن ازتو مرا...

وقتی هوای رابطه سرده خورشیدک احساس یخ کرده تب میکنم بازم به شرطی که گرمای آغوش تو برگرده گرمای آغوش تو مرداده در سوختنها واژه گل داده هر جمله جون میگیره وقتیکه تو شاه بیتم اسمت افتاده تو امتداد هر شب باتو ابریشم براق یک راهه تا صبح اگه فرسنگها باشه کنار هم بازم چه کوتاهه مهتاب علامه     ❤️❤️ روابط عمومی انتشارات بین المللی حوزه مشق https://ketabbaz.hozeyemashgh.ir چاپ انواع کتاب: شعر،داستان،دلنوشته،رمان،زندگینامه،سفرنامه،نمايشنامه،فیلمنامه، تبدیل جزوات اساتید،مربیان، معلمان و دانشجویان به کتاب تبدیل پایان نامه کارشناسی ارشد به کتاب  تبدیل رساله دکتری به کتاب  مشاوره، نگارش و تدوین پایان نامه و...

" پیله ی تنهایی " رقص پروانه در آتش ، غم پنهانش بود راز پروانه شدن ، پیکر ویرانش بود کرم ابریشم کوچک همه شب تار تنید عجبا پیله ی تنهایی و زندانش بود شمع  با گریه ی خاموش به معشوقش گفت بار این باغ فقط خواب پریشانش بود عشق هر چند که چون  نم نم باران زیباست اشک عاشق ثمر بارش و بارانش بود شور شیرین به دل عاشق فرهاد افتاد بیستون کنده شد از مهر ،  که پیمانش  بود!! شعله ی شوق ، بجان دل مجنون که رسید سهمش  از شهر جنون ، راه بیابانش  بود قصه ی درد...