اشعاری زیبا از بانوی هنرمند معصومه گنجی _نشر حوزه مشق
غیرازتو کسی همدل دلسوز نماند مهرش به دلم این همه محفوظ نماند پاییز شدم از غم دوری ی بهار برگی که خزان دیده ،به نوروز نماند 🌸🌸 قلبم زد و با هر ضربانش می ریخت با یاد تو خونم به لبانش می ریخت انگار که در ماه ، عسل بود که شب با بوسه ی آن شهد، به جانش می ریخت 🌸🌸 از جا بر می خیزد پاییز برگ اندوه می پاشد پشت پای پرستوهای مهاجر تاروپود جاده چنگ می زند به دلم آه از برگ های بر باد رفته 🌸🌸 خوابت را در چشمانم بریز شاید تورا در رویای...