اثری از زهرا ممی زاده از نویسندگان انتشارات حوزه مشق
۲:۱۰دقیقه
وارد اتاق میشوم. پیرمردی را میبینم که در حال خندیدن است. از او میپرسم:《 به چی میخندی》. و او با انگشتانش به دختر بچه اشاره کرد . به دختر بچه نگاه کردم آن دختر بچه در حال گریه کردن بود، برایم جالب نبود پسبرگشتم سمت پیرمرد نگاه به شدت خشم آلودی داشت. دستانش را بالا گرفت او دستی ندارد. با خود گفتم:《 پس دستش کو 》.حالا پیرمرد گریه میکرد و دختر بچه میخندید خواستم فرار کنم .دری داخل اتاق نبود فکر کردم، پس من از کدام در وارد شدم.
پیرمرد بلند شد و مرا پرت کرد سمت دیوار. از دیوار رد شدم و افتادم کف سالن همه چیز به زمان قبل وارد شدنم به اتاق برگشته است ساعت 2:10 دقیقه است دیگر سمت در نمیروم.
《من میترسم》 به راه خود ادامه دادم .
صدای پا میشنوم و حالا صدای دست زدن دنبال صدا میگردم چیزی نمیبینم .اسمم را صدا میزند ولی او را پیدا نمیکنم .
او گریه میکند شاید میخواهد پیدایش کنم .بالا را نگاه میکنم پاهای او به سرش چسبیده روی سقف راه میرود .
با دستانش موهایم را نوازش میکند آب گرمی را روی سرم حس میکنم، درد شدیدی توی سرم پیچید سرم را عقب میکشم. با جیغ بلندی خودش را روی زمین پرت میکند .مرا میزند و پاهایم را میگیرد و به سمت انبار میکشد. مرا رها کرده و میدود. به سمت در میروم ولی در از من دور میشود تا جایی که دیگر دری نیست. با خود میگویم :《چرا درها از من فرار میکنند》 پلک میزنم ،من در اتاق دیگری هستم او را میبینم هنوز هم از سقف آویزان است .چوب بزرگی را در دستم فرو میکند. غرق در خونم نمیتوانم پلک بزنم او از دست من عصبانی است چون با او بازی نکردم .من میخواهم فرار کنم دو راه وجود دارد: یک هاله چرخان و یک در بزرگ نورانی سمت در میروم چیزی میبینم انسانی با چهره شبیه به مار او نه پا دارد نه دست ولی پشت در منتظر من است. فرار میکنم حالا میفهمم آن هاله چرخان راه نجات من است ولی خیلی دیر شده آن موجود مرا خورده است.
من در شیفت شب تیمارستان هستم و هنوز ساعت ۲:۱۰ دقیقه است.
از قلم تا جاودانگی… با شما!
انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت میکند. ما به جای ساختن کتابهای سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار میکنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان میسپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه میدهیم.
خدمات ما شامل چاپ کتابهای شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایاننامه به کتاب است. شما هم اگر رویایی در سر دارید، با ما در تماس باشید:
📞 09191570936
📞 09393353009
انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی.
#چاپ_داستان #چاپ_شعر #چاپ_رمان #داستان #شعر #رمان #شاعر #نویسنده #چاپ_کتاب #فردین_احمدی #حوزه_مشق #انتشارات_حوزه_مشق #نویسنده #محقق #پژوهشگر #مترجم #ایران #قلم #کتاب #ادبیات #فرهنگ #هنر
بسیار عالیی
وقتی آخر داستان رو خوندم ناخودآگاه برگشتم و داستان رو دوباره خوندم
این یعنی قدرت قلم که وادار میکنه دوباره بخونی
قدرت قلم و ذهنت محشره
همینجوری ادامه بده قطعا موفق خواهی شد💫
عالی بود