پایتخت شعر ایران

دستانت را در دستانم حلقه کن چرا که انگشتانت نقشه جهان عشق را بر من مکشوف ساخت. در دنیایی که ابتذال و هوسرانی مبدل به امری مرسوم شده و واگذاری تن به بهایی ناچیز شعار دوران گشته است، من در هجوم تنهایی و دلتنگی خویش روح تو را با روح خود یگانه ساختم و آنرا در آغوش کشیدم. اگر گناهی مرتکب شدم که دست شوق را به سویت دراز کردم خداوند مرا ببخشد چرا که من نه فرشته ای مقرب درگاه الهی و نه پیامبری معصوم هستم. یاسین عقیلی         از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات...

در پی اتفاق شیرین عدالت بود و دانستم زخمهای عمیقی بر تن دارد من اما زخمهای بی شمارم را نشانش ندادم نخواستم در آن حال نزار در پی کشف رد انگشتانش باشد گفتمش زندگی یک مفهوم ناعادلانه است اما عدالت در مقابلم نشسته بود می گریست! #مجتبی_رجبی       از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی...

چه حاصل شد مرا از رنج بی پایان؟ چه شد حاصل مرا از دامن حرمان؟ که پاداش بلا، رنج است و دشواری از این بهتر ندارد خانه‌ای سامان همین رنج است پاداش وفاداری به دنیایی که شد جولانگه انسان در آخر کیست بازنده؟ منم یا تو؟ که می‌چرخد زمین در عالم چرخان ثمر هم دارد این خاک غم آلوده؟ نبیند ریشه‌ای خورشید را تابان چه فهمیدم من از دنیا؟ نمیدانم که اشعارم تماما یاوه و هذیان جوان بودم چه آمد بر سرم یا رب؟ شکستم با غبار خفته بر قرآن بقای بندگی در طاعت است، عاشق مکن غوغا که شد...

  لطفا خودتان را برای مخاطبان مجموعه بزرگ حوزه مشق معرفی کنید: بنده مهدی مهری هستم شاعر غزل‌سرا دانشجوی کارشناسی مهندسی معماری در آستانه‌ی 22 سالگی هستم و قریب به چهار سال است که مشغول به سرودن شعر هستم. معمولاً شاعران از کجا الهام می‌گیرند؟ آیا شما نیز الهام‌گیری‌های خاصی دارید؟ خط فکری هر شاعر بسته به طرز زندگی و ایدئولوژی های شخصی متفاوت است. الهام گیری در سرودن شعر از مسائل مختلف اجتماعی و فرهنگی، تا احساسات درونی و مطالعات، در طیف گسترده‌ای می‌تواند ایجاد شود. بنده هم به نوبه خود از اتفاقات روزمره زندگی و احساسات درونی الهام...

(رویاهای بی صدا) کسی نمیداند هرشب ما در بسترهای جدا همدیگر را در آغوش می گیریم چه رویاهایی بی صدا از قلبمان میگذرد که در تقدیرمان قرار نگرفته، تا لذتی دو چندان برایمان به ارمغان بیاورد شب پرده را پس میزند و تمامِ آرزوهای فراموش شده را عیان می کند، اما هیچ شبی پایان زندگی نیست و خورشید دوباره طلوع میکند این یعنی امید هرگز نمی میرد. #رویا_ابراهیمی     از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به...

آدم تازه وقتی سنش بالا بره می‌فهمه چرا باباش به گل قالی خیره می‌شد، با بغضِ توی چشم‌هاش صحبت می‌کرد، زمان از دستش درمی‌رفت و با سیلی صورتش رو سرخ نگه‌می‌داشت. می‌فهمه چرا مامانش پوست پرتقال‌ها رو ریزِریز می‌کرد، صبح تا شب بفکر غذای بچه‌هاش بود، رفته‌رفته موهاش سفید می‌شد و کنج چشم‌هاش چروک می‌شد. می‌فهمه چرا یوقتایی بی‌دلیل وسط خنده و جشن و شادی، اشک آدما درمیاد. آدم از یجایی به بعد می‌فهمه که باید یکی کنارش باشه. یکی باشه که باهاش عاشقی کرد. یکی که بشه باهاش زیر بارون بستنی خورد؛ یکی که باهاش بچگی کرد. متوجه میشه...

وقتی که رفتی ، خانه ی عشق خاکستری شد. تک درخت گیلاس، شکوفه هایش رابدست تگرگ سپرد. سنگفرش حیاط دیگر گامهای نرم ترا لمس نکرد. در این بهار سرد، یاکریم آشیانه ی کوچکش را رها کرد و پر کشید. وقتی که رفتی ، گل های سرخ بشقاب آرام و بی صدا پژمرد . سماور کنار اتاق تا ابد خاموش ماند. گرد پیری بر سر لیلی بالشتت نشست . وقتی که رفتی، من ماندم و ماهی ها که بی صدا در بستر سبز حوض جان می دادند. تقدیم به مادرم فروزان       از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات...

دلنوشته روز من 1404/1/7 منِ عزیزم ممنونم که امسال هم در مقابل بد خُلقی ها حسادت ها عقده ها کینه ها بد ذاتی ها و... دووم آوردی ! و ممنونم که در مقابل محبت ها ارزش ها قدرشناسی ها لبخند ها و شادی ها و... ذوق کردی ! منِ عزیزم ممنونم که امسال تلاش ها و لبخند هاتو بیشتر کردی و غم هاتو کمتر...! منِ عزیزم ممنونم که مراقب بودی قلبم مهربون تر و دوست داشتنی تر و وفادار تر از قبل باشه... منِ عزیزم سالروز زمینی شدنت مبارک نگین خضری       از قلم تا جاودانگی... با...

#عیدبی‌تو آخه تبریک چه سود داره هر سال تکرار بهاره رفتی منو، جا گذاشتی بهار آشوبو میاره سکوت از خونه سر‌ریزه میشم خیلی بی‌انگیزه هر لحظه‌اش مثلِ آوارِ خونه بی‌تو یه پاییزه ماهی دلش که می‌گیره می‌بینه خواب جزیره می‌بینه اونو توو رویا نفسش رفت‌وُ می‌میره بی‌تو عیدم پرِ درده شبای من هواش سرده لبخند رفته از رو هفت سین چشام واست چه بغض کرده این عیدم، وقتی تو نیستی وقتی که راهارو بستی تمومِ حسِ من هم رفت روزی که عَهدو شکستی #ملیحه_فیضی #ترانه