قلم شما

اثری از حنانه راوند از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

مروارید

جرعه ای از شراب ناب دربار هم او را مدهوش کرده بود دیگر در سخن گفتن پرهیز نمی کرد و داشت به یکبار اسرار نهفته در تاریخ و پنهان از من را به قول خودش در مستی و راستی شرح می داد
چنین طومار و رازی را ز من که به قول خودش دلدارش بودم پنهان کرده بود باید امشب به حساب تمام کسانی که این راز را ز من پنهان کردند برسم بس است مهربانی
و خاتون ادب بودن
فارق درست یکبار دگر بگو ؟
چشمان قهوه رنگش بیش همیشه زیبا هستند
و شاید بخاطر شراب است که سرخ شدند
نیشخندی زد و دوباره گفت
سالها پیش
پدرت ، شاه را می گویم
خودت می دانی که
اغلب تمام کار هایش را به من می سپرد
یک شب که احوالش زیادی خوش بود و مست از شراب نابیدبود که برایش به ارمغان آورده بودند
یک طومار به من داد و گفت صندوقچه ای در زیرزمین به این آدرس پنهان است او سرگذشت و رازیست که هیچکس از او خبر ندارد باید از اینجا دور شود عامر گفتم شاه اشتباه گرفته ای خندید و گفت مرا مسخره نکن ابله
آن شب مرا اشتباه گرفته بود و من نخواسته راز دار شدم
ساعتی بعد شاه به دلیل استفاده ی زیاد از شرابی که انگار به زهر آغشته شده بود درگذشت
طبیب این را گفت ولی صدایش را در نیاورد تا سخنی
برای پدرت درست نکنند
چند روز بعد که به سراغ صندوقچه رفتم فقط یک کلید یافتم طومار را که خواندم فهمیدم چه شده و در چه خواب غفلتی بودیم ما
پدرت با تمام خانواده ات از سر وصلت با مادرت که از انگار رعیت بود از خانواده طرد شده و نزد عمویش کخ با خانواده اش هم میانی نداشته به این مقام رسیده
جالبش این است بدانی که موضوع مهم آن نامه چیست مروارید
کلمه به کلمه اش را حفظم میخوانم برایت دلدارم
نوشته بود که

اگر روزی نبودم و این طومار به دست شما رسید به مروارید بگوید که خواهر دو قلویش را عمویش کشته است آن شب طبیب خودش گفت بچه بر اثر زهر کشته شده و بعد ها فهمیدم کار اوست ولی نتوانستم دم بزنم و بگویم چون تو را هم می کشت او نمی خواست مال و اموالی که به دست آوردم به دست کسی برسد تو اینک مواظب خویش باش و فارق را از خود دور مکن می دانم او خواهان توست و تو را میپرسد زیبا مرواریدم

مروارید :
اشک هایم بی اختیار گونه هایم را سیلی می زنند و بارانی است هوای رخسارم چرا من باید بدانم الان که پدر نیست من باید چه کنم الان عمو ی پدر با آن همه
قدرت را چه کنم فارق مطمنی حرف هایت درست است
اکنون دگر مستی اش پریده ولی چه کنم تنها به او اطمینان دارم
فارق :مهر پدر و امضایش را ببین طومار دست خط کیست مروارید امشب نزد داروغه میرویم و طومار ….
فارق چند ساعتی بود رفته بود به عمارت بالایی خنجر و کمان را برداشتم این وقت شب همه خواب هستند غزال اسبم را که زین است را برداشتم و رفتم سمت عمارت عمو امشب وقت انتقام است با کمترین صدا خود را از راهیی که هیچکس بلدش نبود الا افراد مهم رساندم به اتاقش خواستم در را باز کنم دستی مرا کشید عقب و دستمالی بر دهانم چشمانش را شناختم نقاب داشت ولی میدانستم فارق است گفت این است قولت بانو مگر نگفتی داروغه برسد و حکم دهد اگر جانت را می گرفت چه گفتم تو را چه کار است ولم کن تقاص پدر و خواهرم را بگیرم بگذار مرا هم بکشد نذاشت لاکردار
… صبح به همراه فارق نزد داروغه رفتیم و تمام گفته های فارق را شرح دادیم داروغه که سالها دنبال سرنخی بود
دستور دستگیری عمو ی پدر را داد و او را حبس کردند
وقتی داروغه گفت حکمش حبسی ابد است خوشحال شدم تا ابد زجر می کشید این کینه دوز دو سالی است
دگر حبس است و هم خدمه هم راحتند از دستش
امشب دلم شور می زند فارق برای آوردن تاجران پارچه رفته و هنوز نیامده
ماه در آسمان خودنمایی می کند مهتاب است امشب
صدایی می آید
تو کیستی ؟
چرا جواب نمی دهی
یا خدا اینجا چه می کند مگر نباید زندان باشد
خنجرم را که میکشم می خندد و می گوید خوب مروارید وقتش نیست بروی پیش بقیه خانواده ات؟
نمی ترسم از این خنجر را نشان گرفتم بزنم افتاد زمین وداروغه باز رسید
داروغه گفت که فارق را زخمی کرده و به اینجا رسیده
فارق برای نجات جان من دستش قطع شد عموی پدر را دیده بوده او از پشت خنجر زده نامرد و دستش قطع شد
فارق همیشه پشت و پناه مروارید بود و آخر به هم رسیدند
✍🏻🌱✨

 

حنانه راوند

 

 

 

 

 

از قلم تا جاودانگی… با شما!
انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان می‌سپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه می‌دهیم.

خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است.

انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی.

صفحه اصلی

۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶

#چاپ_داستان #چاپ_شعر #چاپ_رمان #داستان #شعر #رمان #شاعر #نویسنده #چاپ_کتاب #فردین_احمدی #حوزه_مشق #انتشارات_حوزه_مشق #نویسنده #محقق #پژوهشگر #مترجم #ایران #قلم #کتاب #ادبیات #فرهنگ #هنر

Author Image
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *