قلم شما

اثری از رویا ابراهیمی از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

(روحِ خسته) دستم را بگیر همچون دالانی بلند تنها مانده ام و سیاهی شب تسخیر کرده روحم را کسی نمی داند چقدر فرصت داریم تا جبرانِ گذشته کنیم بیا، مهربان باشیم مثلِ طراوت باران مثلِ روشنی طلوع خورشید، بیا شکوفه های سرزندگی و ستاره ی خوشبختی را جاودانه بسازیم. ✍️#رویا_⭐ابراهیمی         از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از...
قلم شما

اثری از عباس ترابی از شاعران انتشارات حوزه مشق

عشق پیوند دو قطبیست که معمار نهاد ورنه فرهاد کجا عاشق شیرین بود در ره عشق میندیش که مقصد به کجاست همتی خواه که جویش دل فرهاد گشود. شاعر عباس ترابی       از قلم تا جاودانگی... با شما! انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان می‌سپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه می‌دهیم. خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر،...
قلم شما

اثری از زهرا ابراهیمی از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

شاید بیشتر از یک ساعته که پشت پنجره ایستادمو و دارم به بیرون نگاه میکنم. صدای اذان شب میاد و چشمم به آسمونه، نمیدونم برف داره میباره یا بارون؟ هر چه که هست هوا خیلی سرده و زمینا خیس خیس شدن.. من بل اخره پیر شدم.. الان دیگه تنهام... همون تنهایی که ازش میترسیدم. اما اونقدرام که فکر میکردم سخت نیست، فقط سکوت خونه خیلی اذیتم میکنه. همون سکوتی که وقتی بچه ها کوچیک بودن آرزوشو داشتم. این روزا،فراموش کاری داره بیشتر از درد زانوهام اذیتم میکنه. نمیدونم چرا اینقدر حافظم ضعیف شده؟ دیروز پست اومد دم در،یه بسته آورده...
قلم شما

اثری از زهرا رجبی از شاعران انتشارات حوزه مشق

قافِ قلم... درید قافِ قلم را ردیفِ دلتنگی نشد صدای غزل هم حریفِ دلتنگی و هر کسی که گرفتارِ عشق شد، قطعا سروده شعر به طبع لطیفِ دلتنگی دلم به لطف شما شغل تازه پیدا کرد که شغل او شده شغلِ شریفِ دلتنگی شبیه نغمه‌ی نقاره‌ها چه می‌خندد صدای هق هق و اشکِ ضعیفِ دلتنگی به سمتِ پنجره فولادتان دویدم تا دوا کنی دل و جان نحیفِ دلتنگی سرم فدای تو آقا که خوب میدانی که آتشم زده داغ خفیفِ دلتنگی رسید روضه‌ات آقا به باکیً لِحسین شکست گوشه‌ی چشم ظریف دلتنگی زهرا رجبی           از...
قلم شما

اثری از نجمه نیک نژاد از نویسندگان انتشارات حوزه مشق

پدر،واژه‌ای همیشه مظلوم در کوچه‌پس‌کوچه زندگی، غرق در کوران روزمرگی‌ ودست‌وپنجه با کار که گاهی سایه‌ای در زندگی‌ست. کنار پدر و دلتنگ اویم‌.دلتنگ روزهای کودکی که دست‌‌در دستان قدرتمند‌ او گذشت‌. سوار بر دوچرخه،مدرسه‌ام برد. پیگیر تکالیف‌ شد و به‌پایم محبت ریخت. کوره‌راه دانشگاه را برایم باز کرد و معنای استقلال را نشانم داد.هر‌چند،آن‌زمان خود را در آغوش‌او دلگرم می‌‌دیدم. برق‌چشمانی‌که خستگی را از پشت‌لب‌هایش کنار زده و لبخند را برایم ارمغان می‌آورد. تشویق به‌ داشتن‌‌ شغل،از یادمان‌های اوست،آن‌زمان که هر موفقیت برای او یک مباهات بزرگ بود. کوچک بودم‌،همیشه تصور می‌کردم پدر‌ها آنقدر پیر می‌شوند که من در میانسالی...
قلم شما

اثری از مسعود آزادبخت از شاعران انتشارات حوزه مشق

نام شعر: سخن چون به معراج حقیقت، فلکت را سخن است همه از نورِ تو شق القمرت را سخن است‌ سخن از عقل بگو یک نَفَس از عشق بخوان سخن از عشق بگو هر نَفَسَت را سخن است عشق را دستِ خدا دادم و رو سویِ حرا سنگ آن غار نویسد خَلَقَت را سخن است چون که بر نقشِ جهان خانه ای از اخلاق است همه در بیتِ تو اهلِ قلمت را سخن است نورِ حق بود که با بعثتِ تو برپا شد آنچه تابید از آن روی مَهَت را سخن است گر تو فرمان بدهی آن سخنِ عالیِ رب...
قلم شما

اثری از یاسمن بدری از شاعران انتشارات حوزه مشق

سحر با چشم خمّارت مرا بیداری می کردی و روحم را به لبخندی تو استعمار می کردی دو دستت پیچکی میشد به دور گردنم آنگاه و لبها را غریق بوسه ی بسیار می کردی نبرد تن به تن در بین ما بود و ندانستم ریا و نارو و ترفند از این افکار می کردی به زیر یوغ فرمانت هزاران فتنه می کردم تو اما با نگاه خود مرا هوشیار می کردی منم منصور حلاج و انالحق آنچنان گفتم به جرم فتنه انگیزی مرا بر دار می کردی #آتشکـــــــــده   یاسمن بدری           از قلم تا جاودانگی......
قلم شما

آثاری از کتی بلیانی از شاعران انتشارات حوزه مشق

چشم ماه ‌ هر نفس ثبت حضور است واژه‌هایی که از هر اتفاق خوب دور است من پُرم از تصویرهایی که در چشم ماه افتاده سایه‌ی تردیدی که به خاک افتاده آن لحظه که پرنده از خیال اسمان گریخت چیزی شبیه هیچ جوانه زد به ذهن شهر ریخت در بازی سیاه سفید زندگی در سکوت زیسته‌ام طعم بوسه‌های زندگی را چه ساده از خاطر برده‌ام از دوره‌ی خدای زیبای یونان تا دوره‌ی زشت بدی‌های انسان فقط جنگ جنگ بوده و عشق در برابرش تنها مانده ‌روزهای ما پر شده‌ از سکوت که عادت تازه‌ی لب‌های ماست و لبخندهای دزدکی که...