قلم شما

اثری از مهدیه خوشرو (بانو) از شاعران انتشارات حوزه مشق

«آینده‌ی تاریک»

چشم‌هام به چراغ قرمزی می‌افته که چشمک روُنه‌ی انسان‌ها و خرابی رو به رخ آدم‌ها می‌کشه.
شیشه‌ی ماشینی که بدبختیش از من بیشتر تو ذوق میزد به صدا در اومد، نگاهم رو سوق میدم به کسی که چشم‌های سرخش شبیه گلبول قرمز اجزای صورتم رو کاوش می‌کنه.
دست زخمیش که خراشی مثل خارهای گل بود رو بالا میاره و فال‌ها رو به سمتم می‌گیره، سرش رو کج می‌کنه که روسری بی‌رنگ‌تر از این شهر روی سرش خودنمایی می‌کنه، شیشه‌ی گل‌آلود رو با صدایی مانند تموم آژیرهای خطر و با زور رستم به سمت پایین هدایت می‌کنم که صدای مظلوم پر از غصه‌ش پر می‌کشه و داخل گوشم خونه می‌کنه، ثانیه‌ای طول می‌کشه و صداش مانند غار خالی که فریادی از خستگی زدی می‌پیچه و می‌پیچه.
لبخندی مثل خودش و از جنس دلدادگی می‌زنم.
– چند سالته آفریده‌ی زیبایی؟
لب‌های خشکش که کویری بی‌آب بود رو از هم فاصله میده.
– هشت سالمه خانم
پول رو از داشت‌برد که خش‌های ریزی روش کشیده شده بود بر می‌دارم و دستم رو به طرف دست‌های بچه‌گونه‌ش می‌برم.
– اگه بخوام همه‌ی فال‌ها رو ازت بخرم بهم میدی خوشگلم؟
چشم‌هاش از فرط خوشحالی می‌خنده و سرش رو تکون میده.
– آره خانم همش برای شما!
دلم برای آنی لرزید و قلبم به تلاطم برای دخترک زیبای روبه‌روم افتاد.
به چشم‌های جنگلیش نگاه کردم و سوالی که ذهنم رو مشغول کرده بود رو به زبون آوردم.
– اسمت چیه؟ کجا زندگی می‌کنی؟ پدر و مادرت کجان؟
سرش رو پایین می‌گیره و حس می‌کنم دردی قلبش رو فرا گرفته. با زبون کوچیکش روی لب‌هاش رو خیس می‌کنه.
– هلیا
و با قدم‌های بلند از عابر پیاده رد میشه و جلوی ماشین‌های دیگه‌ای متوقف میشه، آدم‌هایی که با بی‌رحمی تمام جواب شکننده‌ایی میدن و فکر این نیستن که قلب بچه‌های بی‌گناه چطور پوسیده میشه و برای زندگی و آینده‌ای مبهم دیگه تلاشی نمی‌کنن، آدم‌هایی که فقط به فکر منافع خودشونن و خوشبختی رو برای بچه‌های دیگه نمی‌خوان، آدم‌هایی که با غرور هم دیگه مثل توپ فوتبال بازی می‌کنن و هر وقت که دیگه خسته شدن پاس میدن به یه فرد دیگه که قدرت تخریب رو داشته باشه.
آدم‌هایی که وقتی یه بچه‌ای که دور خودش گمشده و آرزوش قرمز شدن چراغ راهنمایی هست رو نادیده می‌گیرن و با تمسخر نگاه‌های پر از افتخارشون که جای اون‌ها نیستن رو به دیگران میدن.
***‌
قاب عکس رو سر جاش می‌ذارم و هلیا که تو بغلم خوابیده رو روی تخت می‌ذارم و کنارش دراز می‌کشم، وقتی سرپرستی این بچه رو قبول کردم انگار دنیا از ظلم رها شده و جاش رو به مهربونی داده.
هلیا مثل معنی اسمش واقعاً می‌درخشید و انگار ماه از آسمون به زمین کوچ کرده بود، از وقتی هلیا، دخترم به خونه وارد شد زندگی پر از برکت شد.
شب‌هام دیگه سیاهی زمختش به چشمم نمی‌اومد و ماه بیشتر خودنمایی می‌کرد، دیگه برای زندگی بیشتر می‌جنگیدم و هدف‌هام بیشتر می‌شدن.
سرش رو آورم می‌بوسم و کنارش با زل زدن به صورتش شب رو به پایان می‌رسونم.

#مهدیه‌خوشرو‌«بانو»

 

 

 

 

از قلم تا جاودانگی… با شما!
انتشارات حوزه مشق با عشق به کتاب و باور به استعدادهای این مرز و بوم فعالیت می‌کند. ما به جای ساختن کتاب‌های سطحی، به خلق آثار ماندگار و حمایت از نویسندگان و شاعران عزیزمان افتخار می‌کنیم. هر نقدی که از روی خیرخواهی و سازندگی باشد، گوش جان می‌سپاریم؛و با قدرت به مسیرمان ادامه می‌دهیم.

خدمات ما شامل چاپ کتاب‌های شعر، داستان، رمان، دلنوشته، کتاب کودک، ترجمه و تبدیل پایان‌نامه به کتاب است.

انتشارات حوزه مشق؛ جایی برای رویش، قلم و جاودانگی.

https://hozeyemashgh.ir

۰۹۳۹۳۳۵۳۰۰۹

۰۹۱۹۱۵۷۰۹۳۶

#چاپ_داستان #چاپ_شعر #چاپ_رمان #داستان #شعر #رمان #شاعر #نویسنده #چاپ_کتاب #فردین_احمدی #حوزه_مشق #انتشارات_حوزه_مشق #نویسنده #محقق #پژوهشگر #مترجم #ایران #قلم #کتاب #ادبیات #فرهنگ #هنر

Author Image
فردین احمدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آیا کتابی در دست نوشتن یا آماده ی چاپ دارید ؟
موضوع کتاب شما چیست ؟
چرا چاپ کتاب در حال حاضر برای شما مهم است؟
کتاب شما حدودا چند صفحه است ؟
برای چاپ کتاب خود چه خدماتی نیاز دارید ؟
برای چاپ کتاب خود حاضرید چه میزان سرمایه گذاری ‌کنید؟
چه زمانی می خواهید چاپ کتاب را آغاز کنید ؟
آیا کتابی در دست نوشتن یا آماده ی چاپ دارید ؟
موضوع کتاب شما چیست ؟
چرا چاپ کتاب در حال حاضر برای شما مهم است؟
کتاب شما حدودا چند صفحه است ؟
برای چاپ کتاب خود چه خدماتی نیاز دارید ؟
برای چاپ کتاب خود حاضرید چه میزان سرمایه گذاری ‌کنید؟
چه زمانی می خواهید چاپ کتاب را آغاز کنید ؟